جدول جو
جدول جو

معنی تیمین - جستجوی لغت در جدول جو

تیمین(تَ سَدْ دُ)
بر دست راست رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به یمن شدن. (تاج المصادر بیهقی). به یمن درآمدن، به برکت دعا کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: یمن علیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهمین
تصویر تهمین
(پسرانه)
پهلوان، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
(دخترانه)
نقره ای، سفید، روشن، ساخته شده از نقره، نقره ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
فربه ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
آنچه سفید و به رنگ نقره باشد، هر چیزی که از نقره ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد کردن، وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن، به گمان سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
برعهده گرفتن تاوان و غرامت، تاوان دادن، در پناه خود درآوردن، چیزی را در ظرفی قرار دادن، گنجانیدن، در علوم ادبی آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تامین
تصویر تامین
آماده کردن، آماده، دارای امنیت، امنیت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت گذاری، عمل قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت چیزی را معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
از سیم ساخته، منسوب به سیم و نقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
ضامن گردانیدن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
فربه کردن پرواز ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
بگمان سخن گفتن، به گمان و قیاس سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
امین کردن، حفظ کردن، اعتماد کردن، راستی کردن چنین باد گفتن همین گفتن، زینهار دادن، استوانیدن (اعتماد کردن)، بیمه کردن ایمن کردن آرام دادن بی بیم کردن، امین کردن، حفظ کردن امن کردن، آمین گفتن دعای کسی را، ایمنی، جمع تامینات. یا تامین آتیه (آینده)، اندوخته برای زندگانی آینده نهادن و پیش بینی برای معاش آتیه. یا تامین عبور و مرور. منظم ساختن خط سیر و سایل نقلیه برای جلوگیری از تصادفات. یا تامین معاش. پیش بینی و تدارک وسایل زندگی. یا تامین منافع. پیش بینی سود برای خویش. یا تامین نظر. اعمال نظر و میل خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
((تَ))
فربه ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
نقره ای، سفید، روشن، خوب، ظریف، سیمینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
بر عهده گرفتن تاوان، ضمانت کردن، بیتی یا مصراعی که شاعری از شاعر دیگر در شعر خود بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
((تَ))
با حدس و گمان اندازه چیزی را معین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
((تَ))
بها کردن، قیمت کردن، هشت سو کردن، هشت گوش ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأمین
تصویر تأمین
((تَ))
ایمن کردن، آرام دادن، حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
نقره یی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
پایندانی، پشتیبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
Estimate, Appraisement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین
تصویر تامین
Securement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین
تصویر تامین
обеспечение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
оценка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تامین
تصویر تامین
Sicherstellung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
Schätzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تامین
تصویر تامین
забезпечення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
оцінка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
wycena, szacowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تامین
تصویر تامین
zabezpieczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
估价 , 估计
دیکشنری فارسی به چینی