- تیمیم (تَ خِ ءَ)
قصدکرد. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قصد کردن و اراده نمودن. یقال: یممته بالرمح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی راتیمم دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تیمم دادن، نماز و عبادت را. (منتهی الارب). تیمم کردن برای نماز و عبادت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یمم المریض للصلوه... الحدیث: سأل رجل علیاً علیه الصلوه و السلام عن صاحب له به جدری و اصابته الجنابه کیف یصنع فقال یمموه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
