- تیموک
- اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، ترش روی، ترش رو، دژبرو، روترش، گره پیشانی، بداغر، تندرو، عبوس، متربّد، اخم رو، سخت رو، عابس، عبّاس، بداخم، زوش
معنی تیموک - جستجوی لغت در جدول جو
- تیموک
- بد اخم، ترشرو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غده ای که در کودکان در بالای قفسه سینه و جلو نای قرار دارد
ترکی پولاد
قسمی تیر که دارای پیکان پهن است، نشانه تیر هدف
هدف و نشانۀ تیر، نوعی تیر که پیکان پهن داشته و چون به بدن فرومی رفت درآوردنش دشوار بود، برای مثال پسر خواجه دست برد به کوک / خواجه او را بزد به تیر تموک (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۹)
حکومتی که اختیار آن در دست توانگران باشد