جدول جو
جدول جو

معنی تیممگاه - جستجوی لغت در جدول جو

تیممگاه
(تَ یَمْ مُ)
تیممگه. جای تیمم. خاک پاکیزه ای که بر آن تیمم توان کرد. خاکی خشک و عاری از رطوبت:
دجله ز تف آه خود، کردم تیممگاه خود
بغداد را در راه خود از دیده طوفان دیده ام.
خاقانی.
شده ست از آه دریاجوشش من
تیممگاه عیسی قعر دریا.
خاقانی.
پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموز
کز تیممگاه صد نیلوفرستان دیده اند.
خاقانی.
رجوع به تیمم و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیمگاه
تصویر بیمگاه
جای بیم و ترس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَمْ مُ گَهْ)
تیممگاه:
ز آتشین آه بن دریا را
چون تیممگه عطشان چه کنم.
خاقانی.
اگر بوی خشمش برد مغز دریا
تیممگهی در بیابان نماید.
خاقانی.
رجوع به تیمم و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَلْ لُ)
جایی که در آن دادخواهی کنند. محل تظلم و دادخواهی:
زو مظالم توز و ظالم سوزتر، شاهی نبود
تا تظلمگاه این میدان اغبر ساختند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 114).
وز پی آنکه در تظلمگاه
این تظلم نیاورم بر شاه.
نظامی.
و رجوع به تظلم و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از ادارۀ بهداری شهرداری است که بیماران فقیر را در آن معالجه نموده رایگان دارو میدهند، فرهنگستان ایران این کلمه را بجای پست امدادی پذیرفته است، رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بیم، ترس + گاه، پسوند مکان، محل خوف و خطر، (آنندراج)، محل خطر، جای ترس و بیم، (ناظم الاطباء) :
بهر بیمگاهی حصاری کند
ز بهر سرانجام کاری کند،
نظامی،
ره درین بیمگاه تا مردن
اینچنین میتوان بسر بردن،
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام ماه چهارم از سالهای شمسی که بودن آفتاب در برج سرطان باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام ماهی است در تاریخ فرس. (کشاف اصطلاحات الفنون). اول آن مطابق است تقریباً با نوزدهم ژوئن فرانسوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). رجوع به تیر (بهمین معنی) شود، گاه از آن مطلق خزان و خریف اراده کنند. پائیز. برگ ریزان. ماه اول پائیز یا آخرتابستان. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) :
همی نوبهار آید و تیرماه
جهان گاه برنا شود گاه زر.
دقیقی (از یادداشت ایضاً).
و دیگر هوای فصول سال، چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه... (هدایه المتعلمین).
تا کی گله کنی که نه خوب است کار من
وز تیرماه تیره تر آمد بهار من.
ناصرخسرو.
و خزان از پس درآید... و هرگاه که طبیعت جهد کند و خاطر را بپزاند و خواهد که دفع کند خنکی تیرماهی آن را بازدارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بباید دانست که [تب ربع تابستانی زودتر گذرد... و آنچه اندر تیرماه تولد کنددراز آهنگ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
آمد آن تیرماه سردسخن
گرم در گفتگوی شد با من.
ابوالفرج رونی.
پیر تابستان و خلقان تیرماه
خلق مانند شبند و پیر ماه.
مولوی.
اتفاقاً فصل تیرماه بود. (انیس الطالبین بخاری ص 184). آن زمین را تیرماه جو کشتم. (انیس الطالبین ایضاً ص 184).
- تیرماهان، هنگام تیرماه:
تیرماهان برگ زرین کیمیای شب شود
وزنهیب دی حصار سیمگون سیما شود.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
بخشی از اداره شهری که در آن بیماران تهیدست را مداوا کنندپست امدادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمگاه
تصویر بیمگاه
جای بیم و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیممات
تصویر تیممات
جمع تیمم
فرهنگ لغت هوشیار