جدول جو
جدول جو

معنی تیماج - جستجوی لغت در جدول جو

تیماج
پوست بز که آنرا دباغی کرده باشند
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
فرهنگ لغت هوشیار
تیماج
پوست دباغی شدۀ بز، پرنداخ، پرانداخ، اپرنداخ، پرندخ، ساختیان، کوزکانی، سختیان، گوزگانی، لکا
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
فرهنگ فارسی عمید
تیماج
پوست بز دباغی شده
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیماس
تصویر تیماس
(پسرانه)
جنگل، بیشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیمار
تصویر تیمار
مراقبت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیمار
تصویر تیمار
رنج و اندوه، غم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماء
تصویر تیماء
پارسی تازی گشته بیابان نجد دشت بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتماج
تصویر تتماج
آش سماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتماج
تصویر تتماج
نوعی آش که با آرد گندم تهیه می کردند، آش سماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمار
تصویر تیمار
پرستاری، نوازش و مراقبت از شخص بیمار یا آسیب دیده، غم خواری، دلسوزی، فکر، اندیشه، درد و رنج
تیمار خوردن: غم خواری کردن، دلسوزی کردن، برای مثال به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیمار من کس نخورد (فردوسی - ۵/۳۵۲)
تیمار داشتن: خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
تیمار کردن: با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتماج
تصویر تتماج
((تُ))
نوعی آش که با آرد گندم می پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمار
تصویر تیمار
خدمت و غمخواری، فکر، اندیشه، پرستاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیماس
تصویر تیماس
بیشه، نیزار، جنگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیما
تصویر تیما
(دخترانه و پسرانه)
دشت، بیابان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیما
تصویر تیما
نجد دشت بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیما
تصویر تیما
((تَ))
دشت، بیابان
فرهنگ فارسی معین