معنی تیماج - فرهنگ فارسی عمید
معنی تیماج
- تیماج تیماج
- پوست دباغی شدۀ بز، پرنداخ، پرانداخ، اپرنداخ، پرندخ، ساختیان، کوزکانی، سختیان، گوزگانی، لکا پوست دباغی شدۀ بز، پَرَنداخ، پَراَنداخ، اَپرَنداخ، پَرَندَخ، ساختیان، کوزکانی، سِختیان، گوزگانی، لَکا
فرهنگ فارسی عمید