جدول جو
جدول جو

معنی تیغگر - جستجوی لغت در جدول جو

تیغگر
(گَ)
تیغساز. آنکه تیغها را بسازد. (آنندراج) :
مغنی ز دف ساختی چون سپر
به قانون خبرگیر ازین تیغگر.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به تیغساز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیرگر
تصویر تیرگر
تیرساز، سازندۀ تیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
زیغ باف، حصیرباف، زیلوباف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغ گر
تصویر تیغ گر
تیغ ساز، سازندۀ تیغ
فرهنگ فارسی عمید
تغار، (منتهی الارب) (آنندراج)، ظرف آب، (ناظم الاطباء)، الاجانه و یأها زائده، ج، تیاغیر، (اقرب الموارد)، رجوع به اجانه شود
لغت نامه دهخدا
شطی در آسیای غربی که سرزمین های دیاربکر و موصل و بغداد را مشروب می سازد و سپس به فرات می پیوندد و شطالعرب را تشکیل میدهد و 2000 کیلومتر طول دارد، (از لاروس)، دجله: چنانکه از کتیبۀ بیستون داریوش معلوم است دجله را پارسی های قدیم تیگر می گفتند، (ایران باستان ج 2 ص 1410)، رجوع به همین کتاب ص 1372 و 1575 و 1901 و دجله شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
زیغباف. (انجمن آرا). حصیرباف. بوریاباف. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیغ شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
چاقو تیزکن. شحاذ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزکننده شمشیر و کارد و نیزه و جز اینها. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
همان تیرساز بدون اضافت... (آنندراج). سازندۀ تیر. (ناظم الاطباء). تیرساز. آنکه تیر سازد. براء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سهام. نابل. نبال. (دهار). نشاب. (منتهی الارب) :
ز هجر تیر گر خواهد جدا افتاد جان از من
که گزگز می جهد پیوسته آن ابروکمان از من.
سیفی (از آنندراج).
رجوع به تیرساز شود، در بیت ذیل از خسرو و شیرین نظامی به معنی تیرانداز و صیاد هدف یاب بیشتر نزدیک است:
چو چشم تیرگر جاسوس گشتم
به دکان کمانگر برگذشتم.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 100)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
تیغگاه. بلندی. جائی مرتفع از زمین:
بهر تیغگه دیده بان برگماشت
به هامون سپه صف کشیده بداشت.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان پسکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 681 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تیغدار. شمشیرزن:
بسته و خسته روند تیغوران پیش او
بسته به شست سبک خسته به گرزگران.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رُ)
جنگ آور. شمشیرزن:
هم در آن مرکبان گردسرین
هم در آن سرکشان تیغگرای.
ابوالفرج رونی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
حصیر باف بوریا باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغار
تصویر تیغار
پارسی تازی گشته تغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغگه
تصویر تیغگه
بلندی، جای مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
((گَ))
حصیرباف
فرهنگ فارسی معین
از خاندان های ساکن در کفا و کوشکک لورای محال ثلاث نور
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در اثر ضربه ای کاری بر زمین افتد
فرهنگ گویش مازندرانی