رجل تیعان، مرد شتابنده بسوی بدی و یا بسوی هر چیز که باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به تیع شود تاع تیعاً و تیعاً و تیعاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیع شود
رجل تیعان، مرد شتابنده بسوی بدی و یا بسوی هر چیز که باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به تیع شود تاع تیعاً و تیعاً و تیعاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیع شود
دهی از دهستان کرون است که در بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع است و 6100 تن سکنه ومعدن قلع دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 343 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از بخش راور شهرستان کرمان است که 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کرون است که در بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع است و 6100 تن سکنه ومعدن قلع دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 343 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از بخش راور شهرستان کرمان است که 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
صبری، دبیر هندسۀ وضعی در مهندسخانه. او راست: البراعه المشرقیه فی علم الهندسه الوضعیه، چ مصر (1300 هجری قمری). بلوغ الاّمال فی المنتخبات الکثیرهالاستعمال، چ سنگی مصر (1299 هجری قمری). (معجم المطبوعات ستون 1177)
صبری، دبیر هندسۀ وضعی در مهندسخانه. او راست: البراعه المشرقیه فی علم الهندسه الوضعیه، چ مصر (1300 هجری قمری). بلوغ الاَّمال فی المنتخبات الکثیرهالاستعمال، چ سنگی مصر (1299 هجری قمری). (معجم المطبوعات ستون 1177)
اول هر چیزی و بهتر آن، و منه ریعان الشباب و ریعان السراب، نمایش آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). - ریعان الشباب، ریق الشباب. اول جوانی. (مهذب الاسماء). - ریعان سراب، اضطراب آن. جنبش آن. لرزش و درخشش آن. (یادداشت مؤلف). - ریعان شباب یا جوانی، اول جوانی. روق. شرخ. عنفوان. (یادداشت مؤلف) : این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. (گلستان). اول ریعان شباب که هنگام استحکام قواعد فضایل و آداب بود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
اول هر چیزی و بهتر آن، و منه ریعان الشباب و ریعان السراب، نمایش آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). - ریعان الشباب، ریق الشباب. اول جوانی. (مهذب الاسماء). - ریعان سراب، اضطراب آن. جنبش آن. لرزش و درخشش آن. (یادداشت مؤلف). - ریعان شباب یا جوانی، اول جوانی. روق. شَرخ. عنفوان. (یادداشت مؤلف) : این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. (گلستان). اول ریعان شباب که هنگام استحکام قواعد فضایل و آداب بود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
مثنای بیّع. خرنده و فروشنده، مانند قمران. (از منتهی الارب). البائع و المشتری،و منه الحدیث: البیعان (المتبایعان) بالخیار ما لم یتفرقا. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب)
مثنای بَیِّع. خرنده و فروشنده، مانند قمران. (از منتهی الارب). البائع و المشتری،و منه الحدیث: البیعان (المتبایعان) بالخیار ما لم یتفرقا. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب)
گمراه گردیدن و رفتن به هر جای سرگردان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیران شدن. (تاج المصادر بیهقی). تیه. تیه. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
گمراه گردیدن و رفتن به هر جای سرگردان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیران شدن. (تاج المصادر بیهقی). تَیه. تِیه. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
نام پدر ابوالهیثم ملک صحابی انصاری است. (منتهی الارب). صحابی انصاری به افرادی اطلاق می شود که از اهل مدینه و از قبایل اوس و خزرج بودند و زمانی که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت کرد، در کنار وی قرار گرفتند. این افراد نه تنها در جنگ ها بلکه در گسترش و ترویج آموزه های دین اسلام در مدینه و سایر مناطق نقش داشتند. وفاداری و فداکاری آنها در تاریخ اسلام به عنوان نمونه هایی از ایثار و ایمان قوی یاد شده است.
نام پدر ابوالهیثم ملک صحابی انصاری است. (منتهی الارب). صحابی انصاری به افرادی اطلاق می شود که از اهل مدینه و از قبایل اوس و خزرج بودند و زمانی که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت کرد، در کنار وی قرار گرفتند. این افراد نه تنها در جنگ ها بلکه در گسترش و ترویج آموزه های دین اسلام در مدینه و سایر مناطق نقش داشتند. وفاداری و فداکاری آنها در تاریخ اسلام به عنوان نمونه هایی از ایثار و ایمان قوی یاد شده است.
جمع واژۀ تبّع این کلمه در مجمل التواریخ و القصص بجای تبابعه (ملوک یمن) آمده: و او تبع الاصغر و آخر همه تبعان بود. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 166). مرحوم بهار در سبک شناسی هم این جمع را استعمال کرده است: به امر معاویه اخبار و احادیث و اشعار ساختگی درباره قبایل عرب و نیاکان آنان مانند تبعان جعل شد. (سبک شناسی ج 1 ص 147). رجوع به تبابعه و تبّع شود
جَمعِ واژۀ تُبَّع این کلمه در مجمل التواریخ و القصص بجای تبابعه (ملوک یمن) آمده: و او تبع الاصغر و آخر همه تبعان بود. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 166). مرحوم بهار در سبک شناسی هم این جمع را استعمال کرده است: به امر معاویه اخبار و احادیث و اشعار ساختگی درباره قبایل عرب و نیاکان آنان مانند تبعان جعل شد. (سبک شناسی ج 1 ص 147). رجوع به تبابعه و تُبَّع شود