جدول جو
جدول جو

معنی تیسی - جستجوی لغت در جدول جو

تیسی
کلمه ابطال و تکذیب است یا بازی و دشنام است، یقال: للضبع تیسی جعار، ای کذبت یا خاویه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)، قال ابن سکیت و تشتم المراءه فیقال قومی جعار و تشبه بالضبع، (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تیسی
بنونوتو، مشهوربه لگاروفالو نقاش ایتالیائی (1418-1559 میلادی) آثار او در فرراره جالب توجه است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تیسی
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیسا
تصویر تیسا
(دخترانه)
در گویش مازندران خالص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیسی
تصویر عیسی
(پسرانه)
معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبسی
تصویر تبسی
طبق فلزی، سینی، برای مثال باز در بزم چمن، نرگس سرمست نهاد / بر سر تبسی سیمین قدح زرّ عیار (ابن یمین - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسی
تصویر تاسی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیسیر
تصویر تیسیر
آسان گردانیدن، آسان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیسی
تصویر پیسی
بیماری پوستی با لکه های سفید یا بی رنگ که قسمت های اطراف لکه ها پر رنگ می شود، برص
بیچارگی و بینوایی
پیسی به سر کسی آوردن: کنایه از او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بی آبرو ساختن
به پیسی افتادن: کنایه از بیچاره، بینوا و بی آبرو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی زردآلوی خوش طعم و درشت، خشک کردۀ این نوع زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
آسان زای شدن شترمادگان و گوسپندان کسی: یسر الرجل تیسیرا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن نسل اشتر و گوسفند. (زوزنی). بسیار شدن نسل و شیر گوسفند. (تاج المصادر بیهقی). بسیار شیر و یا بسیار بچه گردیدن گوسفند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آسان کردن. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (غیاث اللغات). آسانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آسانی. (غیاث اللغات) ، سازوار گردانیدن. (زوزنی). آسان گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یستعمل فی الخیر و الشر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، توفیق دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
نام او هم تگ است با تقدیر
کام او همرهست با تیسیر.
سنائی.
و خدای را عز و جل بر تیسیر این غرض شکرها گذاردند. (کلیله و دمنه). و شربت و زهر قهر دهر را تریاقی کنند که ضرر او بدان مرفوع گردد، در حیز تیسیر نیامد و در مرکز امکان نگنجید. (سندبادنامه ص 28). هرچند خواست تا پیل را وقفی فرماید در حیز تیسیر نیامد. (سندبادنامه ص 58). و معرفت قدرت باریتعالی در تقدیر آن فتح و تیسیر آن نجح بر نیکوترین وجهی به ادا رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 267). و در تیسیرفتح و نصرت به خدای عز و جل تضرع نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 299). حق طاعت و ضراعت او به تیسیرامل و تقریر عمل به ادا رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 337) ، (اصطلاح علم نجوم) استخراج بعد است از درجۀ دلیل تا آن درجه ای که مدار حکم بدوست... رجوع به التفهیم بیرونی چ همائی صص 524-526 شود:
تیسیر براندند و براهین بفزودند
هیلاج نمودند که جاوید بقائی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 438)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ستور نیکوبردارندۀ قوائم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیسور. (اقرب الموارد). رجوع به تیسور شود
لغت نامه دهخدا
(سی یَ)
نقاش بزرگ ایتالیائی (1483-1576 میلادی) در حدود 1516 میلادی بزرگترین نقاش ونیز بشمار میرفت. معروفترین اثر او ’امپراطور شارل پنجم’ است که او را پس از فتح ’اوگسبورگ’ نشان میدهد. قدرت تجسم و حرکت در تابلوهای وی مکتبی جدید در نقاشی ایتالیا پدید آورده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سی یَ)
تکبر و بزرگ منشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیسوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی از دهستان حومه بخش خمام است که در شهرستان رشت واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
یا عیسی دهقان. شراب انگوری. یا عیسی ره نشین. آفتاب، شعاع پرتو آفتاب، طبیب حاذق. یا عیسی شش ماهه. میوه ای که تا شش ماه پخته شود و برسد (عموما)، انگور (خصوصا)، یا عیسی نه ماهه. خوشه انگوری که از آن شراب سازند، شراب انگوری. یا عیسی هر درد. شراب انگوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی از زرد آلو که خوش طعم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسی
تصویر گیسی
دمغزه مرغ عسیب زمجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسی
تصویر ترسی
سپرسان
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیسی
تصویر پیسی
بیماری که بر اثر آن لکه های سپید در بدن پدید میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسی
تصویر تحسی
پستانوشی به پستا (نوبت) نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تیزبودن تندبودن مقابل کندی، حدت طعم (فلفل زنجبیل و غیره)، زنجبیل، یکی ازآهنگهای موسیقی. یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم. یاتیزی راست. نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسی
تصویر ریسی
نوعی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسیر
تصویر تیسیر
آسان کردن آسانی آسان کردن سهل کردن، آسانی، جمع تیسیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسیر
تصویر تیسیر
((تَ))
آسان کردن، سهل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیسی
تصویر پیسی
رفتار بد و ناهنجار، خنسی، بیچارگی
به پیسی افتادن: دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأسی
تصویر تأسی
((تَ أَ سّ))
پیروی کردن، اقتدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
((تَ یَ سُّ))
آسان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریسی
تصویر ریسی
نوعی انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
((قَ یا قِ یْ))
نوعی از زردآلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
Keenness, Acuteness, Incisiveness, Sharpness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزی
تصویر تیزی
острота , проницательность
دیکشنری فارسی به روسی