مایعی بی رنگ و تندبو که فلزات را (غیر از طلا و برخی فلزات کمیاب دیگر) حل می کند، در طب و صنعت به کار می رود. استنشاق بخار آن خطرناک است، تندآب، اسیدنیتریک، اسیدازتیک، جوهر شوره تیزاب سلطانی: در علم شیمی مخلوط اسیدنیتریک و اسیدکلریدریک که می تواند طلا و طلای سفید را حل کند
مایعی بی رنگ و تندبو که فلزات را (غیر از طلا و برخی فلزات کمیاب دیگر) حل می کند، در طب و صنعت به کار می رود. استنشاق بخار آن خطرناک است، تندآب، اسیدنیتریک، اسیدازتیک، جوهر شوره تیزاب سلطانی: در علم شیمی مخلوط اسیدنیتریک و اسیدکلریدریک که می تواند طلا و طلای سفید را حل کند
به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک، (ناظم الاطباء)، مایعی است بی رنگ و تندبو، استنشاق بخار آن خطرناک است، غالب فلزات را حل می کند، اگر آن را با اسید کلریدریک مخلوط کنند تیزآب سلطانی بدست آید، تندآب، جوهر شوره، اسید ازتیک اسید نیتریک، (فرهنگ فارسی معین) سیل، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، آبی سیل آسا و خروشان، آبی تیز و پرشتاب در حرکت، آب تیز و تند و فروگیرنده و بنیان کن، تندآب: شب و روز و چرخ و مه و آفتاب دمان ابر و تند آتش و تیز آب، اسدی (گرشاسب نامه)
به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک، (ناظم الاطباء)، مایعی است بی رنگ و تندبو، استنشاق بخار آن خطرناک است، غالب فلزات را حل می کند، اگر آن را با اسید کلریدریک مخلوط کنند تیزآب سلطانی بدست آید، تندآب، جوهر شوره، اسید ازتیک اسید نیتریک، (فرهنگ فارسی معین) سیل، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، آبی سیل آسا و خروشان، آبی تیز و پرشتاب در حرکت، آب تیز و تند و فروگیرنده و بنیان کن، تندآب: شب و روز و چرخ و مه و آفتاب دمان ابر و تند آتش و تیز آب، اسدی (گرشاسب نامه)
که بسرعت درک کند. سریعالانتقال. اوذعی. المعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ناوک وهم بر نشانۀ غیب خاطر تیزیاب من رانده ست. خاقانی (یادداشت ایضاً). ، که زود دریابد چیزی را. که زود بچیزی برسد و آن را بگیرد: ایام سست رأی و قدر بخت گیر شد اوهام کندپای و قضا تیزیاب شد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 156). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
که بسرعت درک کند. سریعالانتقال. اوذعی. المعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ناوک وهم بر نشانۀ غیب خاطر تیزیاب من رانده ست. خاقانی (یادداشت ایضاً). ، که زود دریابد چیزی را. که زود بچیزی برسد و آن را بگیرد: ایام سست رأی و قدر بخت گیر شد اوهام کندپای و قضا تیزیاب شد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 156). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
دهی از بخش فدیشه شهرستان نیشابور، دارای 232 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و صنایع دستی آنجا کرباس بافی است، طایفۀ کلاه درازی در این ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از بخش فدیشه شهرستان نیشابور، دارای 232 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و صنایع دستی آنجا کرباس بافی است، طایفۀ کلاه درازی در این ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آبریز و ناودان و آب گذر و آبراهه، (ناظم الاطباء)، ناودان، ج، مآزیب، (مهذب الاسماء)، ناودان، این کلمه بی شک فارسی فراموش شده است، از میز (مخفف میزنده یا مادۀ مضارع میزیدن) و آب، و آن در عربی اصلی ندارد و گاهی مزراب گفتن عرب دلیل دیگری است که از عرب نیست، و مزراب در واقع مصحف آن است، این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است، (از یادداشت مؤلف)، ناودان، کلمه ای فارسی است معرب به همزه و دون همزه، ج، مآزیب و میازیب به ترک الهمزه، (منتهی الارب)، ناودان که راه بدر رو آب بام باشد و این معرب است، (غیاث) (از آنندراج)، به قول جوالیقی و فیروزآبادی و جوهری و سیوطی فارسی است و صاحب تاج العروس می گوید: معناه بل الماء، ج، مآزیب، (یادداشت مؤلف)، ناودان، (دهار) (مهذب الاسماء)، نام قسمتی از قرع و انبیق، (یادداشت مؤلف)، لوله ای که مقطر به واسطۀ آن به قابله جاری شود، (از مفاتیح)
آبریز و ناودان و آب گذر و آبراهه، (ناظم الاطباء)، ناودان، ج، مآزیب، (مهذب الاسماء)، ناودان، این کلمه بی شک فارسی فراموش شده است، از میز (مخفف میزنده یا مادۀ مضارع میزیدن) و آب، و آن در عربی اصلی ندارد و گاهی مزراب گفتن عرب دلیل دیگری است که از عرب نیست، و مزراب در واقع مصحف آن است، این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است، (از یادداشت مؤلف)، ناودان، کلمه ای فارسی است معرب به همزه و دون همزه، ج، مآزیب و میازیب به ترک الهمزه، (منتهی الارب)، ناودان که راه بدر رو آب بام باشد و این معرب است، (غیاث) (از آنندراج)، به قول جوالیقی و فیروزآبادی و جوهری و سیوطی فارسی است و صاحب تاج العروس می گوید: معناه بل الماء، ج، مآزیب، (یادداشت مؤلف)، ناودان، (دهار) (مهذب الاسماء)، نام قسمتی از قرع و انبیق، (یادداشت مؤلف)، لوله ای که مقطر به واسطۀ آن به قابله جاری شود، (از مفاتیح)
دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند، واقع در 27هزارگزی شمال مرند با 176 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند، واقع در 27هزارگزی شمال مرند با 176 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بندر از دهستان دهواست که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 750 تن سکنه دارد و به وسیلۀ خورتیاب به دریای عمان متصل است و کرجی های موتوری و بادبانی به آن بندر وارد میشوند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بندر از دهستان دهواست که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 750 تن سکنه دارد و به وسیلۀ خورتیاب به دریای عمان متصل است و کرجی های موتوری و بادبانی به آن بندر وارد میشوند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان رودمیان خواف است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است، 524 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان میربیک است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است، 240 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان شاهیجان است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 450 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان رودمیان خواف است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است، 524 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان میربیک است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است، 240 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان شاهیجان است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 450 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
آنچه در خواب دیده میشود و به عربی رؤیا خوانند، (برهان)، رؤیا و آنچه در خواب بینند، (ناظم الاطباء)، به معنی خواب که به عربی آن را رؤیا گویند، (غیاث اللغات) (آنندراج)
آنچه در خواب دیده میشود و به عربی رؤیا خوانند، (برهان)، رؤیا و آنچه در خواب بینند، (ناظم الاطباء)، به معنی خواب که به عربی آن را رؤیا گویند، (غیاث اللغات) (آنندراج)
منسوب به تیزاب، تیزاب زده، - سبزه تیزابی، قسمی کشمش سبز، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کشمش تیزابی، - طلای تیزآبی، طلای بی غش یا بسیار کم غش، - کشمش تیزابی، کشمشی که بطور مصنوعی و به کمک مواد شیمیائی آن را سبزرنگ سازند و از انواع سبزه نامرغوب است، - نقرۀ تیزآبی، مانند طلای تیزآبی، نقرۀ بی غش یا بسیار کم غش است
منسوب به تیزاب، تیزاب زده، - سبزه تیزابی، قسمی کشمش سبز، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کشمش تیزابی، - طلای تیزآبی، طلای بی غش یا بسیار کم غش، - کشمش تیزابی، کشمشی که بطور مصنوعی و به کمک مواد شیمیائی آن را سبزرنگ سازند و از انواع سبزه نامرغوب است، - نقرۀ تیزآبی، مانند طلای تیزآبی، نقرۀ بی غش یا بسیار کم غش است
مایعی است بیرنگ و تند بو. استنشاق بخارآن خطرناک است. غالب فلزات راحل میکند. اگرآنرا بااسید کلریدریک مخلوط کنند تیزاب سلطانی بدست آید تندآب جوهرشوره اسیدازتیک. اسیدنیتریک. یاتیزاب سلطانی. مخلوطی از تیزاب (اسیدازتیک) و اسیدکلریدریک (جوهرنمک) که میتواند همه فلزات - حتی طلا - را در خود حل کند تیزاب طلایی تیزاب فاروق
مایعی است بیرنگ و تند بو. استنشاق بخارآن خطرناک است. غالب فلزات راحل میکند. اگرآنرا بااسید کلریدریک مخلوط کنند تیزاب سلطانی بدست آید تندآب جوهرشوره اسیدازتیک. اسیدنیتریک. یاتیزاب سلطانی. مخلوطی از تیزاب (اسیدازتیک) و اسیدکلریدریک (جوهرنمک) که میتواند همه فلزات - حتی طلا - را در خود حل کند تیزاب طلایی تیزاب فاروق