جدول جو
جدول جو

معنی تیرمردان - جستجوی لغت در جدول جو

تیرمردان(مَ)
شهرکی است بنواحی فارس میان نوبندجان و شیراز و شامل 36 قریه... (از معجم البلدان). ابن البلخی آرد: تیرمردان و جویکان، این هر دو جای نواحی است دیه های بزرگ که هیچ شهر نیست و خراره و دودمان و دیه گوز از جملۀ آن است و این نواحی در میان شکستها و نشیب و فرازهای خاکین و سنگین بر مثال خرقان اما آنجا دشوارتر و درشت تر است و هوای آن سردسیر خوش است و جملۀ نواحی درختستان است و انواع میوه ها و برخصوص درختان جوز چندان است که آن را حدی نباشد وبه شیراز و دیگر اعمال جوز از آنجا برند و همچنین عسل بسیار باشد و جملۀ پشته ها و نشیب و افراز آن ولایت بغله بکارند، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیب ها باریاب و آبهای روان بسیار است و ابونصر پدر با جول و دیگر پیوستگان ایشان از تیرمردان بوده اند و مردم آن ولایت همه سلاح ور و شب رو و دزد باشند و نخجیرگاهی است سخت نیکو. (از فارسنامۀ ابن البلخی صص 143-144). رجوع به مراصدالاطلاع و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان و نزهه القلوب ج 3 ص 127 و 189 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیردان
تصویر تیردان
ترکش، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
اسم یکی ازمحلات دارالایمان قم است. (مرآت البلدان ج 4 ص 65)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
آن است که چون چیزی گم شود اسامی حاضران بر دور پیاله نویسند و تیری در آن گذاشته افسون خوانند، تیر خود بخود به حرکت آمده بر نام دزد ایستد. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). و این تیرها را در تازی اقداح خوانند و قدح با ’قاف’ و ’دال’ و ’حای’ مهملتین بکسر، تیر قمار است که قماربازان دارند و آن ده تیر است و هر یکی را نامی معین... (آنندراج) :
از تو تا شد بزم روشن، خویش را گم کرده است
تیرگردانی کند چون شعلۀ جواله شمع.
فصاحت خان راضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیزگرد. تندگرد. تندرونده:
بدانید کاین تیزگردان سپهر
نتازد به داد و نیازد به مهر.
فردوسی.
یکی تیزگردان و دیگر بجای
به جنبش ندادش نگارنده پای.
فردوسی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
ابن سهراب پسر باو پسر شاپور پسر کیوس، پنجمین از اسپهبدان طبرستان، خاندان باوندیۀ مازندران (98-138 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی از دهستان حسین آباد است که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 150تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قندیل و ترکش، (غیاث اللغات) (آنندراج)، ترکش، تیرکش، (ناظم الاطباء)، جعبه، ترکش، کنانه، شکا، شغا، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر
گر روز کینه دست برد سوی تیردان،
فرخی،
قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی
تیری برون نمی رود از تیردان ما،
طغرا (از آنندراج)،
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیر دان
تصویر تیر دان
جای تیر ترکش تیرکش
فرهنگ لغت هوشیار
ترکش، تیرکش، جوله، کیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد