جدول جو
جدول جو

معنی تیتال - جستجوی لغت در جدول جو

تیتال
مکر، فریب، چاپلوسی
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
فرهنگ فارسی عمید
تیتال
فریب و چاپلوسی را گویند، (برهان)، مکر و فریب و بدین معنی مشترک است در هندی، (آنندراج)، فریب و حیله و مکر و چاپلوسی، (ناظم الاطباء)، فریب و مکر و چاپلوسی و تملق، (فرهنگ فارسی معین)، سخنان فریبنده، گفتاری فریبنده، سخنان آرام کننده، چرب زبانی با طفل، آرام کردن بچه و مانند او را بزبان: با زبان و تیتال طوری بچه را از گریه بازداشتم، با بچه با زبان و تیتال باید رفتار کرد نه با کتک، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) :
لب از مژگان پر از تیتال عشوه
دو چشم آبستن اطفال عشوه،
فوقی یزدی (از آنندراج)،
چون کلام اﷲ ناطق معجزی داری بیار
هیچکس از شیوۀ تیتال پیغمبر نشد،
باقر کاشی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تیتال
چاپلوسی و فریب
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
فرهنگ لغت هوشیار
تیتال
فریب، مکر، چاپلوسی
تصویری از تیتال
تصویر تیتال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیتان
تصویر تیتان
بزرگ ترین قمر سیارۀ زحل
تیتانیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغال
تصویر تیغال
آشیانۀ پرندگان، لانۀ مرغ
شکرتیغال، ماده ای سفید و شیرین که توسط حشره ای بر روی شاخ و برگ گیاهی خاردار با گل های آبی رنگ به همین نام تولید می شود و مصرف دارویی دارد، خارشکر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنکه وقت جماع حدث کند و یا آنکه پیش از ادخال انزال نماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غدار و مکار و چاپلوس و ناراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به تیتال شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی جزء دهستان قشلات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان است که در سی و هشت هزارگزی جنوب باختری قیدارو بیست و شش هزارگزی راه عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 54 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار ومحصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رجوع به هیاطله شود:
مناره برآرم به شمشیر و گنج
ز هیتال تا کس نماند به رنج
نمانم به جایی پی خوشنواز
به هیتال و ترک از نشیب وفراز.
فردوسی (از انجمن آرا).
مر او را سبک شاه در بر گرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت.
فردوسی.
سوی شاه هیتال شد ناگهان
ابا لشکر و گنج و چندی مهان.
فردوسی.
که از مرز هیتال تا مرز چین
نباید که کس پی نهد بر زمین.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرشیو است که در بخش ریوان شهرستان سنندج واقع است و 100 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دروغ، (ناظم الاطباء)، سخنان بی فروغ، (آنندراج) (برهان قاطع)، خوش طبعی، مزاح، مطایبه، عادت، طبیعت، مزاج، (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) :
ز جغد و بوم بدیدار شوم تر صد بار
ولی بطعمه و خیتال جخج گوی همای،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ زَرْ رُ)
باران باریدن. (تاج المصادر بیهقی). پیاپی باریدن یا نیک باریدن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : هتلت السماء هتلاً و هتولاً و هتلاناً و تهتالاً (از باب ضرب) ، پیاپی بارید آسمان و یا نیک بارید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
کشتن و کارزار کردن، (منتهی الارب) (آنندراج)، قتال، مقاتله
لغت نامه دهخدا
آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ) ’خای’ نقطه دار هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، آشیان جانوران، (ناظم الاطباء)، چیزی است دوایی، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوتۀ خار می سازد و در آن حلاوتی به اندک عفوصتی هست و به عربی سکرالعشر خوانند و بعضی گویند سکرالعشر صمغی است که ازدرخت عشر برمی آید، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شکرالعشر به فارسی شکرک کوهی است، (از الفاظ الادویه)، گیاهی که به درون، شکر تیغال دارد و در درکه آن را تیغ قندک گویند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیتال
تصویر قیتال
کشتار کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغال
تصویر تیغال
آشیانه مرغان، دارویی که در گیاهی خاردار تولید می شود
فرهنگ فارسی معین
براق، منور، زلال
فرهنگ گویش مازندرانی
مسخره کردن، سرگرم کردن و فریب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
مسخره کردن، با زبان چرب و نرم کسی را فریفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
حقه زدن، با نیرنگ کسی را فریفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
با چرب زبانی و وعده وعید کسی را فریفتن، شیره مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زبان بازی
فرهنگ گویش مازندرانی