دیگ سرگشادۀ بزرگ را گویند، (برهان)، دیگ سرگشاده بود و آن را لوید نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، دیگ سرگشادۀ بزرگ که در آن حلوا و غیره پزند و دیگ گرمابۀ حمام را نیز گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، دیگ بزرگ سرگشاده و سرپهن، (ناظم الاطباء)، طبری ’تهان’ (تابه) ... گیلکی ’تیان’ (دیگ بزرگ ...) معرب آن طیجن، (حاشیۀ برهان چ معین)، ظرفی مسین بزرگ مانند پاتیل، دیگ بزرگ که دهانۀ آن فراخ تر از شکم و بن آن است، قدر، ظرف بزرگ مفرغین یا مسین که سر آن فراخ تراز تک و بن آن است و در آن آشهای بزرگ پزند یا بر آتش تون کار گذارند تا آب خزانۀ حمام گرم کند، پاتیله، پاتله، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : گفت و سکاره کش تیان خوانی آنچنان ده که باز بستانی، (لغت فرس اسدی)، عشق چو مغز است جهان جمله پوست عشق چو حلواست جهان چون تیان، مولوی (ازفرهنگ جهانگیری)، ، نوعی ماهی بزرگ، (حاشیۀ برهان چ معین)، نوعی ماهی بزرگ در بحر خزر و سفیدرود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، ماهی تیان، تیان ماهی
دیگ سرگشادۀ بزرگ را گویند، (برهان)، دیگ سرگشاده بود و آن را لوید نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، دیگ سرگشادۀ بزرگ که در آن حلوا و غیره پزند و دیگ گرمابۀ حمام را نیز گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، دیگ بزرگ سرگشاده و سرپهن، (ناظم الاطباء)، طبری ’تهان’ (تابه) ... گیلکی ’تیان’ (دیگ بزرگ ...) معرب آن طَیجَن، (حاشیۀ برهان چ معین)، ظرفی مسین بزرگ مانند پاتیل، دیگ بزرگ که دهانۀ آن فراخ تر از شکم و بن آن است، قدر، ظرف بزرگ مفرغین یا مسین که سر آن فراخ تراز تک و بن آن است و در آن آشهای بزرگ پزند یا بر آتش تون کار گذارند تا آب خزانۀ حمام گرم کند، پاتیله، پاتله، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : گفت و سکاره کش تیان خوانی آنچنان ده که باز بستانی، (لغت فرس اسدی)، عشق چو مغز است جهان جمله پوست عشق چو حلواست جهان چون تیان، مولوی (ازفرهنگ جهانگیری)، ، نوعی ماهی بزرگ، (حاشیۀ برهان چ معین)، نوعی ماهی بزرگ در بحر خزر و سفیدرود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، ماهی تیان، تیان ماهی
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را