صفت تنگبار. دیرپذیری. دشوارپذیری. تنگی اجازه و رخصت: چون هست تنگباری در طبع او سرشته هر ساعتی به خواهش زو بار می چه جویی ؟ سمائی مروزی. معروف لبت به تنگباری چونانکه دلت به تنگ خویی. انوری. آوازه فراخ شد به عالم درگاه ترا به تنگباری. خاقانی. ز تیغ تنگ چشمان حصاری قدرخان را در آن در تنگباری. نظامی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن و تنگبار شود
صفت تنگبار. دیرپذیری. دشوارپذیری. تنگی اجازه و رخصت: چون هست تنگباری در طبع او سرشته هر ساعتی به خواهش زو بار می چه جویی ؟ سمائی مروزی. معروف لبت به تنگباری چونانکه دلت به تنگ خویی. انوری. آوازه فراخ شد به عالم درگاه ترا به تنگباری. خاقانی. ز تیغ تنگ چشمان حصاری قدرخان را در آن در تنگباری. نظامی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن و تنگبار شود
باریدن شکر. افشاندن شکر، شیرین حرکاتی: آمدند از ره شکرباری کرده زیر قصب کله داری. نظامی. ، کنایه از سخن شیرین گفتن. شیرین سخنی. شیرین گفتاری: خدای را که تواند گزارد شکر و سپاس یکی منم که به شکرش کنم شکرباری. سعدی
باریدن شکر. افشاندن شکر، شیرین حرکاتی: آمدند از ره شکرباری کرده زیر قصب کله داری. نظامی. ، کنایه از سخن شیرین گفتن. شیرین سخنی. شیرین گفتاری: خدای را که تواند گزارد شکر و سپاس یکی منم که به شکرش کنم شکرباری. سعدی