- تکیه
- پشت دادن
معنی تکیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تکیه
- پشت به چیزی گذاشتن
- تکیه
- پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
- تکیه ((تَ یِ))
- پشت دادن به چیزی، جایی وسیع برای انجام مراسم عزا و روضه خوانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمایش، بسیجیدن
خودسازی، پاکسازی
مونث ذکی زیرک زن
منفرد، مفرد
چاه آب دار
زمین برومند و پاک، مونث زکی
نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
افروختن (آتش را)، ذبح کردن بسمل کردن، افروزش، ذبح. تیز کردن آتش، برافروختن آتش
زکات مال دادن
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
زیرین
چونی دانی، سرخوشی، آکناکی، چونی پذیری دانستن چگونگی شناختن کیفیت چیز، کیف بردن نشاه گرفتن (از خوشیها و مخدرات)، عیب ناک کردن، کیفیت پذیری، جمع تکیفات
اظهار زیرکی کردن
لاغر و ضعیف
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
هم آوای تفعیل زشت دانی، زشت خوانی
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
ستایش گویان بگریستن بر وی
مونث شکی و خواسته، مانده
مهیا کردن، آماده ساختن
زیرین، فرودین
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود،
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
پاکیزه کردن، بی آلایش کردن، زکات دادن
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
گلوی حیوان حلال گوشت را بریدن، افروختن و تیز کردن آتش
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکسک، تکس، تکژ، تکش
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سدکیس، نوسه، آدینده، قوس و قزح، سرکیس، شدکیس، ترسه، کلکم، آلیسا، قزح، آزفنداک، سرویسه، نوشه، درونه، آفنداک، تربسه، رخش، تیراژی، سویسه، سرگیس، ایرسا، نوس، اغلیسون، کرکم، تربیسه، توبه، تیراژه، آژفنداک
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله