- تکیف
- چونی دانی، سرخوشی، آکناکی، چونی پذیری دانستن چگونگی شناختن کیفیت چیز، کیف بردن نشاه گرفتن (از خوشیها و مخدرات)، عیب ناک کردن، کیفیت پذیری، جمع تکیفات
معنی تکیف - جستجوی لغت در جدول جو
- تکیف ((تَ کَ یُّ))
- لذت بردن، صفت و حالتی به خود گرفتن، عیبناک شدن، شناختن کیفیت چیزی
- تکیف
- شناختن کیفیت چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه کیفیتی بپذیرد، آنکه کیفیتی به خود گیرد
شور مند پذیرنده کیفیتی، کیف برنده نشاه برنده جمع متکیفین
پشت دادن
آلایش
منفرد، مفرد
از کناره کاستن
رنگ گشت دگر شدن رنگ
میهمان شدن، گراییدن
ریخت گرفتن نیک بریدن نیک بریدنقطعه قطعه کردن، کیفیتی معلوم قرار دادن برای شی، جمع تکییفات
پشت به چیزی گذاشتن
زیرین
اظهار زیرکی کردن
سطبر گردانیدن
امتناع
گرد گیری
چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن
رنج چیزی را کشیدن
آشکار کردن
برهنه شدن، پیداشدن پیدایی
پاره پاره کردن
مردار گشتن، بویناکی مردار
زیرین، فرودین
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکسک، تکس، تکژ، تکش
رنج و سختی بر خود نهادن، به خود رنج دادن، تظاهر کرن به امری، کاری به مشقت و خلاف عادت کردن
پس چگونه پس چگونه: فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دلست و مرکز علما متبحر اگر درسیلقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم
رزه، شمشیر، آهستگی در رفتار
چگونگی یافته چگونیده چگونگی بخش، مستی آور کیفیت داده چگونگی داده با کیفیت