جدول جو
جدول جو

معنی تکی - جستجوی لغت در جدول جو

تکی(تِکْ کی)
شلواربندفروش و شلواربندباف. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تکی
تنها، به تنهایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکی
نوعی گردن بند طلا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنی
تصویر تنی
(دخترانه)
در گویش مازندران شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکش
تصویر تکش
(پسرانه)
نام یکی از پادشاهان سلسله خوارزمشاهیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تقی
تصویر تقی
(پسرانه)
پرهیزکار، لقب امام جواد (ع)، نام صدر اعظم ناصرالدین شاه مشهور به امیرکبیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
با الحاح چیزی از مردم خواستن، گدایی، دریوزگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشی
تصویر تشی
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهی
تصویر تهی
مقابل پر، آنچه چیزی در داخل آن نباشد، خالی، بی ارزش، تنها، برای مثال کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفته ست (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توی
تصویر توی
تو، درون، اندرون، لا، تا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکس
تصویر تکس
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکژ، تکیز، تکش، تکسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکش
تصویر تکش
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکسک، تکیز، تکس، تکژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقی
تصویر تقی
پرهیزکار، خداترس، باتقوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکی
تصویر تشکی
شکایت کردن، شکوه داشتن، گله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلی
تصویر تلی
دست افزار حجام
کیسه ای که در آن اسباب خیاطی از قبیل سوزن و نخ و انگشتانه بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
دهی از دهستان کولیوند در 38 هزارگزی خرم آباد. سکنۀ آن 300 تن. محصول آن حبوبات وغلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. ساکنین آن از طایفۀ کولیوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکس
تصویر تکس
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
صورتهایی باشد که به جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیرسازند و پزند عروسک، کلمه ای که مرغان را بدان طلبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی، مقابل پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توی
تصویر توی
اندرون، لا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکری
تصویر تکری
روی در هم کشیدن روی ترش کردن، ناخوشداشت، دست کم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای که در آن وسایل خیاطی (سوزن نخ انگشتانه و غیره) را جا دهند، دست افزار حجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکش
تصویر تکش
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
گدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفی
تصویر تفی
انجیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقی
تصویر تقی
پرهیزگار، ترسنده از خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزکی
تصویر تزکی
صدقه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکی
تصویر تشکی
گله کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری از راسته جوندگان که خاص نواحی گرم و معتدل آسیا و افریفا و اروپاست. این جانور نسبتا قوی و جثه اش تقریبا باندازه روباه و دارای تیرهای نوک تیز و بالنسبه طویلی است که سطح پشت وی را فرا گرفته خار پشت تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکی
تصویر ترکی
ترک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری
تصویر تری
رطوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکی
تصویر بکی
بسیار گریه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تای
تصویر تای
طاقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی
فرهنگ واژه فارسی سره