جدول جو
جدول جو

معنی تکوه - جستجوی لغت در جدول جو

تکوه
(تَ جَ ثُ)
پراکنده و پریشان گشتن بر وی کارهای او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفرق و اتساع امور بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوه
تصویر شکوه
(دخترانه)
شأن، حشمت، بزرگی، هیبت، وقار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکیه
تصویر تکیه
پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکون
تصویر تکون
به وجود آمدن، هستی یافتن، جنبیدن، هستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوه
تصویر شکوه
گله، شکایت، مرض، بیماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکمه
تصویر تکمه
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود،
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوه
تصویر رکوه
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکوک
تصویر تکوک
ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند، ساغر، بکوک، بلوتک، بلوک، تلوک، برای مثال می گسار اندر تکوک شاهوار / خور به شادی روزگار بهار (رودکی - مجمع الفرس - تکوک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفوه
تصویر تفوه
سخن گفتن، به سخن آمدن، حرف زدن، لب به سخن گشودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوه
تصویر تاوه
تابه، ظرفی فلزی و پهن برای تف دادن گوشت، ماهی، کوکو، خاگینه و مانند آن، تاوه، ظرفی که در آن چیزی را برشته کنند یا بو دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوه
تصویر شکوه
بزرگی و جلال، شوکت، حشمت، مهابت، هیبت
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ کَوْ وِهْ)
پراکنده و پریشان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پراکنده و پریشان و بی ترتیب. (ناظم الاطباء). رجوع به تکوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنوه
تصویر تنوه
بلند پایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بندم، بن زبان، چاه زنخدان بندم، بن زبان، چاه زنخدان، درشت و بزرگ، سنگ ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بجای} نکوهنده {آید: بخیل نکوه گیتی نکوه: همه کارشاهان گیتی نکوه زرای وزیران پذیرد شکوه. (نظامی. گنجینه. 158) توضیح مرحوم وحید در صفحه مذکور ترکیب} گیتی نکوه {را بمعنی سرکوبی و چیرگی آورده اما بمعنی غلبه کننده بر گیتی است
فرهنگ لغت هوشیار
ترس و بیم، هراس و خوف، ترس ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل شان و شوکت و حشمت و بزرگی و جاه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تووه
تصویر تووه
زوج، جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکور
تصویر تکور
دامن بر چیدن، بر زمین افتادن، چکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکوه
تصویر متکوه
پراگنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوس
تصویر تکوس
نگونساری
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی از زر یا سیم و غیره که بشکل جانوران مانند شیر گاو مرغ سازند و در آن شراب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکومه
تصویر تکومه
فرانسوی پیچ اناری از گیاهان (سعید نفیسی) پیچ اناری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکون
تصویر تکون
هست شدن، بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیه
تصویر تکیه
پشت به چیزی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفوه
تصویر تفوه
سخن گفتن، حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوه
تصویر تشوه
ناشناسایی، زشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدوه
تصویر تدوه
ستبر گشتن، دگر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خلاصه چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نماز و برکت از مال خارج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
فرهنگ لغت هوشیار
فروزینه که بدان آتش افروزند بگ (بخور) آنچه در آتش افکنند تابوی خوش برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوه
تصویر تشوه
((تَ شَ وُّ))
از شکل افتادن، خود را ناشناس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوه
تصویر شکوه
ابهت، جلال، شوکت، عظمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکیه
تصویر تکیه
پشت دادن
فرهنگ واژه فارسی سره