- تکه
- قطعه
معنی تکه - جستجوی لغت در جدول جو
- تکه
- پاره ای از طعام، لقمه
- تکه
- لقمه، پاره، قطعه، پاره ای از چیزی
تکه تکه: قطعه قطعه، پاره پاره
- تکه
- بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشر و گله، نهاز
- تکه ((تِ کِّ))
- قطعه، پاره ای از چیزی
- تکه ((تَ کِّ))
- بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
لتکا بنگرید به لتکا کرجی قایق بلم
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
چرتکه، چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
پشت دادن
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
قطره
اخاذی
خشم، اندوه زینه جنگ افزار
سرگردانی و خودپسندی
ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره
دایه
خارش
سبزی که با طعام خورند
آنچه مال و متاع از مرده بماند
کچل کل
لذت بردن
اندک زن خوار و ذلیل
پشت به چیزی گذاشتن
پولیکه با مکر و فریب از کسی بگیرند
وسیله ای که برای گرفتن حیوانات بکار میرود، دام، پایه نردبان هم گویند
موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
استخوان و تخم انگور هسته انگور
استخوان و تخم انگور هسته انگور