جدول جو
جدول جو

معنی تکه

تکه((تَ کِّ))
بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند
تصویری از تکه
تصویر تکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تکه

تکه

تکه
لقمه، پاره، قطعه، پاره ای از چیزی
تکه تکه: قطعه قطعه، پاره پاره
تکه
فرهنگ فارسی عمید

تکه

تکه
بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات). ج، تِکَک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از المعرب جوالیقی ص 90)
لغت نامه دهخدا

تکه

تکه
در تداول عامه، چیز جالب توجه. زن زیبا و خوشگل، نصیب و قسمت، چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده).
- تکۀ کسی بودن، مناسب و درخور کسی بودن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا

تکه

تکه
لقمه. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن. (فرهنگ رشیدی) ، پاره ای از هر چیز باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. (ناظم الاطباء) ، بمعنی قطعه وجزیی از چیز استعمال شود. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

تکه

تکه
نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد، پشته و بلندی را نیز گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا