جمع واژۀ کم ء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کم ء. طملال. دنبلان. شحم الارض. سماروغ. (یادداشت مؤلف). رجوع به کم ء شود، سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 180) ، تیره مایل به سیاهی. ج، کهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیره رنگ. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). - رجل اکهب اللون، آنکه رنگش دگرگون شود. (از اقرب الموارد). - یاقوت اکهب، نوعی از یاقوت برنگ تیره مایل به سیاهی. رجوع به الجماهر ص 51 و 86 و صص 74- 77شود
جَمعِ واژۀ کَم ْء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کم ء. طملال. دنبلان. شحم الارض. سماروغ. (یادداشت مؤلف). رجوع به کم ء شود، سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 180) ، تیره مایل به سیاهی. ج، کُهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیره رنگ. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). - رجل اکهب اللون، آنکه رنگش دگرگون شود. (از اقرب الموارد). - یاقوت اکهب، نوعی از یاقوت برنگ تیره مایل به سیاهی. رجوع به الجماهر ص 51 و 86 و صص 74- 77شود
برگزیدن برای خود چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تلماء بما فی الجفنه و التماء به،استأثر به. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن زمین چیزی را و برابر شدن بر وی و پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
برگزیدن برای خود چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تلماء بما فی الجفنه و التماء به،استأثر بِه. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن زمین چیزی را و برابر شدن بر وی و پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
فراهم آوردن چیزی را اندک اندک، برگزیدۀ مال گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، موافقت کردن جای کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موافق کردن بر مکان پس اقامت کردن در آن. (از اقرب الموارد)
فراهم آوردن چیزی را اندک اندک، برگزیدۀ مال گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، موافقت کردن جای کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موافق کردن بر مکان پس اقامت کردن در آن. (از اقرب الموارد)