- تکلل (تَ جَرْ رُ)
گرد درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). احاطه نمودن چیزی را و فراگرفتن، نرم درخشیدن: تکلل السحاب بالبرق، نرم درخشید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اکلیل پوشیدن مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به تکلیل شود
