افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً) ، افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه. و یقال: کرزالرجل صقره، اذا خاط عینیه و اطمعه حتی یذل. (اقرب الموارد)
افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً) ، افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه. و یقال: کرزالرجل صقره، اذا خاط عینیه و اطمعه حتی یذل. (اقرب الموارد)
بسیار واگردانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تکرار. تکره. کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب علو و رفعت و مدارج اقبال و دولت ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به تکرار و تکره شود، (اصطلاح بدیع) ذکر چیزی است بیش از یکبار و آنرا از انواع اطناب زیادت شمرده اند و آن ابلغ از تأکید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و تکریر خود بنفس خویش صنعتی است چنانکه رشید گفته است: زهی مخالفت امر تو خطاء خطاء زهی موافقت رای تو صواب صواب. و دیگری گفته است: جهان از دولت سلطان اعظم بهار اندر بهار اندر بهار است. و باشد که تکریر لفظ از جهت معنی مستأنف افتد چنانکه شاعر گوید: پیش شمال امرت پای شمال در گل پیش سحاب دستت دست سحاب برهم. ای روزگار دولت و دولت بتو مشرف وی حقگزار ملت و ملت بتو مکرم. و از تکریرات متکلف عسجدی گفته است: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار زان قطره قطره، قطرۀ باران شده خجل زان خیره خیره، خیره دل و جان من فگار. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 255). رجوع به ترجمان البلاغۀ رادویانی ص 113 ذیل مکرر و کشاف اصطلاحات الفنون و مکرر شود
بسیار واگردانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تکرار. تکره. کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب علو و رفعت و مدارج اقبال و دولت ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به تکرار و تکره شود، (اصطلاح بدیع) ذکر چیزی است بیش از یکبار و آنرا از انواع اطناب زیادت شمرده اند و آن ابلغ از تأکید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و تکریر خود بنفس خویش صنعتی است چنانکه رشید گفته است: زهی مخالفت امر تو خطاء خطاء زهی موافقت رای تو صواب صواب. و دیگری گفته است: جهان از دولت سلطان اعظم بهار اندر بهار اندر بهار است. و باشد که تکریر لفظ از جهت معنی مستأنف افتد چنانکه شاعر گوید: پیش شمال امرت پای شمال در گل پیش سحاب دستت دست سحاب برهم. ای روزگار دولت و دولت بتو مشرف وی حقگزار ملت و ملت بتو مکرم. و از تکریرات متکلف عسجدی گفته است: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره از این چشم سیل بار زان قطره قطره، قطرۀ باران شده خجل زان خیره خیره، خیره دل و جان من فگار. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 255). رجوع به ترجمان البلاغۀ رادویانی ص 113 ذیل مکرر و کشاف اصطلاحات الفنون و مکرر شود
کره گرفتن نان. (تاج المصادر بیهقی). تباه شدن و سبز گردیدن و کره برآوردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکرج. (اقرب الموارد). رجوع به تکرج شود
کره گرفتن نان. (تاج المصادر بیهقی). تباه شدن و سبز گردیدن و کره برآوردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکرج. (اقرب الموارد). رجوع به تکرج شود
شهری است، نامیدند آن را بنام تکریت دختر وائل. (منتهی الارب). شهری است به اقلیم چهارم قلعه ای محکم دارد که از بناهای اردشیربابکان است و در سی فرسخی بغداد واقع است بر غربی دجله منسوب به تکریت بنت وائل، خواهر بکر بن وائل که دیاربکر به او منسوب است و بعضی آنرا از دیار عراق عرب و برخی از ارمنیه شمارند. (انجمن آراء) (آنندراج). شهری در الجزیره بین النهرین. (ناظم الاطباء). شهری است بر حد میان جزیره و عراق. آبادان و خرم و با نعمت. (حدود العالم). شهریست میان موصل و بغداد و به بغداد نزدیک تر است و تا بغداد سی فرسنگ فاصله دارد و قلعۀ محکمی در آنجا هست که بر ساحل غربی دجله واقع وبر دجله مشرف است... و این قلعه را نخست شاپوربن اردشیر بنا نهاد... (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ گزیده ص 177 و 450 و حبیب السیر و مراصد الاطلاع و تاریخ مغول اقبال ص 145 و 457 و الاوراق و عیون الاخبار و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 155 و نزهه القلوب ص 28 و 36و 49 و 50 و مجمل التواریخ ص 274 و 393 و 410 و قاموس الاعلام ترکی و اخبار دولت سلجوقی ص 121 و 131 شود
شهری است، نامیدند آن را بنام تکریت دختر وائل. (منتهی الارب). شهری است به اقلیم چهارم قلعه ای محکم دارد که از بناهای اردشیربابکان است و در سی فرسخی بغداد واقع است بر غربی دجله منسوب به تکریت بنت وائل، خواهر بکر بن وائل که دیاربکر به او منسوب است و بعضی آنرا از دیار عراق عرب و برخی از ارمنیه شمارند. (انجمن آراء) (آنندراج). شهری در الجزیره بین النهرین. (ناظم الاطباء). شهری است بر حد میان جزیره و عراق. آبادان و خرم و با نعمت. (حدود العالم). شهریست میان موصل و بغداد و به بغداد نزدیک تر است و تا بغداد سی فرسنگ فاصله دارد و قلعۀ محکمی در آنجا هست که بر ساحل غربی دجله واقع وبر دجله مشرف است... و این قلعه را نخست شاپوربن اردشیر بنا نهاد... (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ گزیده ص 177 و 450 و حبیب السیر و مراصد الاطلاع و تاریخ مغول اقبال ص 145 و 457 و الاوراق و عیون الاخبار و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 155 و نزهه القلوب ص 28 و 36و 49 و 50 و مجمل التواریخ ص 274 و 393 و 410 و قاموس الاعلام ترکی و اخبار دولت سلجوقی ص 121 و 131 شود
کرب بستن بر دلو، خرمای کرابه خوردن، به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت کردن در زمین بی آب و گیاه. (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود
کرب بستن بر دلو، خرمای کرابه خوردن، به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت کردن در زمین بی آب و گیاه. (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود
خشک سوخته شدن بدن به کرخشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). او هذه بالضاء المعجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). ابن درید این کلمه را به ’ضاد’ ضبط کرده است. (از اقرب الموارد)
خشک سوخته شدن بدن به کرخشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). او هذه بالضاء المعجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). ابن درید این کلمه را به ’ضاد’ ضبط کرده است. (از اقرب الموارد)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی. (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن. (آنندراج). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی. (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن. (فرهنگ نظام). رجوع به تحریص کردن و تحریص نمودن شود
آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی. (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن. (آنندراج). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی. (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن. (فرهنگ نظام). رجوع به تحریص کردن و تحریص نمودن شود
ابرص کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، سر را تراشیدن. (از قطر المحیط). سر تراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسیدن باران بزمین پیش از شیار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ابرص کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، سر را تراشیدن. (از قطر المحیط). سر تراشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسیدن باران بزمین پیش از شیار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است