حمله کردن و کوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بددلی کردن و گریختن. از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیراب گر دیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهک اندودن خانه را. (از اقرب الموارد) ، نزد اطباء آن است که چیزی را در آتش به درجه ای رسانند که همچو آهک شود. (از بحر الجواهر) (از کشاف اصطلاحات الفنون). به اصطلاح کیمیا سوزانیدن چیزی را تا مانند آهک گردد. (ناظم الاطباء). - تکلیس اجسام، اصطلاح علم شیمی است و آن این است که یکی از اجسام آلی را بوسیله حرارت تجزیه می نمایند و آلوژن را آزاد میکنند. و تکلیس جسم ممکن است باآهک یا آهک سوددار انجام گیرد. رجوع به کتاب روش تهیۀ مواد آلی دکتر صفوی ص 155 شود
حمله کردن و کوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بددلی کردن و گریختن. از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیراب گر دیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهک اندودن خانه را. (از اقرب الموارد) ، نزد اطباء آن است که چیزی را در آتش به درجه ای رسانند که همچو آهک شود. (از بحر الجواهر) (از کشاف اصطلاحات الفنون). به اصطلاح کیمیا سوزانیدن چیزی را تا مانند آهک گردد. (ناظم الاطباء). - تکلیس اجسام، اصطلاح علم شیمی است و آن این است که یکی از اجسام آلی را بوسیله حرارت تجزیه می نمایند و آلوژن را آزاد میکنند. و تکلیس جسم ممکن است باآهک یا آهک سوددار انجام گیرد. رجوع به کتاب روش تهیۀ مواد آلی دکتر صفوی ص 155 شود
لیله التعریس، شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اللیله التی نام فیها الرسول. (اقرب الموارد) : مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت شد نمازش از شب تعریس فوت. مولوی
لیله التعریس، شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اللیله التی نام فیها الرسول. (اقرب الموارد) : مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت شد نمازش از شب تعریس فوت. مولوی
زن زاج را طعام ساختن. (زوزنی). برای زنی که زائیده باشد طعام ساختن. (آنندراج). طعام مهمانی ولادت پختن برای زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن زاج را طعام پختن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
زن زاج را طعام ساختن. (زوزنی). برای زنی که زائیده باشد طعام ساختن. (آنندراج). طعام مهمانی ولادت پختن برای زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن ِ زاج را طعام پختن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)