جدول جو
جدول جو

معنی تکدی - جستجوی لغت در جدول جو

تکدی
با الحاح چیزی از مردم خواستن، گدایی، دریوزگی
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
فرهنگ فارسی عمید
تکدی
(تَ دُ)
تکلف در سؤال. (از اقرب الموارد). حاجت خواهی از این و آن در کوی و برزن. گدائی. و رجوع به تکدیه شود
لغت نامه دهخدا
تکدی
گدائی
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
فرهنگ لغت هوشیار
تکدی
((تَ کَ دِّ))
گدایی کردن
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
فرهنگ فارسی معین
تکدی
دریوزه، دریوزگی، دریوزه گری، سوال، صدقه خواهی، کدیه، گدایی، گدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدایی کننده، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکدیر
تصویر تکدیر
تیره کردن، کسی را دلتنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رُ)
شکستن، جدا کردن موی سر به شانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکدیه بمعنی کده است. (از اقرب الموارد). رجوع به کده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ذُ)
تیره کردن: کدره تکدیراً. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیره گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). یقال: کدر عیشه. نقیض صفا. (منتهی الارب) ، اندوهگین کردن کسی را، ریختن آب را. (از اقرب الموارد) ، در تداول امروزی، نقیض تقدیر.
- تکدیر خاطر، تشویش خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَدْ دی)
گدایی کننده. در یوزه گر. گدا. حاجت خواه. سائل. سائل بکف. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکدی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ)
نیک بخراشیدن. (تاج المصادر بیهقی). خراشیدن یا معیوب ساختن روی کسی را، شدد للمبالغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
طلب و استدعا کردن. کدی الرجل تکدیه ساءل فهو مکدّ. (از اقرب الموارد). رجوع به تکدی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ذُ)
راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت راندن چیزی یا کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوردن گوسپند سرهای گیاه را بدون آنکه از بیخ آنرا بچرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصدی
تصویر تصدی
پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغدی
تصویر تغدی
پگاهانه خوردن چاشت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدس
تصویر تکدس
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدر
تصویر تکدر
تیره شدن آب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمی
تصویر تکمی
نهانیدن، تازه گشتن پیمان نو پیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکری
تصویر تکری
روی در هم کشیدن روی ترش کردن، ناخوشداشت، دست کم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودی
تصویر تودی
برابر کردن زمین را بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدی
تصویر تسدی
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندی
تصویر تندی
درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردی
تصویر تردی
چو خاپوشی (چوخا ردا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدی
تصویر تحدی
غلبه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدی
تصویر اکدی
منسوب به اکد هر چیز مربوط و متعلق به اکد، زبان مردم اکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدائی کننده، حاجت خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیح
تصویر تکدیح
خراشاندن آسیب رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدید
تصویر تکدید
راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیر
تصویر تکدیر
مکدر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیر
تصویر تکدیر
((تَ))
تیره ساختن، دلتنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
((مُ تَ کَ دّ))
گدا
فرهنگ فارسی معین
صفت دریوزه گر، سائل، گدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد