جدول جو
جدول جو

معنی تکدس - جستجوی لغت در جدول جو

تکدس
(تَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوش جنبانیدن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی). دوش جنبان راه رفتن، سینه و پایین هر دو پستان برداشته راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دفع کردن از وراء چیزی و ساقط کردن. (از اقرب الموارد) ، کاهلانه راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رفتن اسب چنانکه گوئی گرانبار است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن خیل و برآمدن بعضی بر بعضی هنگام رفتن، خرمن قرار دادن حصید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تکدس
شتافتن
تصویری از تکدس
تصویر تکدس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکدر
تصویر تکدر
کدر شدن، تیره شدن، کنایه از دلتنگ شدن، کنایه از تیرگی خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقدس
تصویر تقدس
پاک شدن، منزه شدن از عیب، پاکیزه بودن، پاکی و پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
با الحاح چیزی از مردم خواستن، گدایی، دریوزگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندس
تصویر تندس
تندیس، مجسمه، پیکر، کالبد، تمثال، تصویر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جاب ب)
تیره شدن آب و عیش و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). تیره عیش شدن. (زوزنی). تیره شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال:تکدر و تکدرت معیشه. (اقرب الموارد). کدورت و تیرگی و تاریکی و مهمومی و ترشرویی و آشفتگی. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح طب) ورم غیر حاد ملتحمه. رمد خفیف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نزد پزشکان چشم درد سبک را نامند. چنین است در بحر الجواهر. و در آقسرائی گفته: تسخن و ترتب که عارض چشم شود و مانند چشم درد، چشم را دردناک کند. و آن مانند درد چشم دارای ورم نباشد بلکه از حیث عوارض بیماریی است شبیه به رمدو سبب حدوث این بیماری سببهای خارجیه است از قبیل وارد شدن ضربه بچشم و یا بر زمین افتادن و یا آفتاب که حرارتش زیاده باشد... (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
سیراب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن. (ناظم الاطباء). رجوع به متکلس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروافتادن از مکان خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی از دهستان اشکور است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 248 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
خبر خواستن در خفیه. (تاج المصادر بیهقی). تحدس اخبار یا تحدس از اخبار، تفحص آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، تخبرآن. (قطر المحیط). ارادۀ دانستن چیزی کردن از راهی که بدان راه نبرند. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیرکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). به تکلف زیرکی نمودن و ظرافت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیاست شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شِ ءَ)
نگونسار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنکس. (اقرب الموارد). رجوع به تنکس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
رنج برخود نهادن و به خود گرفتن کاری را بی فرمودن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جان ن)
فراهم آمدن اندامها و درترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انقباض و فراهم آمدن بعضی چیزی بر بعضی. (از اقرب الموارد). باهم آمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ)
تکلف در سؤال. (از اقرب الموارد). حاجت خواهی از این و آن در کوی و برزن. گدائی. و رجوع به تکدیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حُ)
شکسته شدن، یقال: سقط فتکده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَدْ دِ)
اسبی که گرانبار باشد. (آنندراج). اسبی که چنان میرود که گویی گرانبار است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکدس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکلس
تصویر تکلس
مانند آهک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندس
تصویر تندس
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنس
تصویر تکنس
تاژ نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوس
تصویر تکوس
نگونساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدر
تصویر تکدر
تیره شدن آب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
گدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیس
تصویر تکیس
اظهار زیرکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدس
تصویر تقدس
پاک شدن، تطهر، پارسائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدس
تصویر تحدس
خبر خواستن در خفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
((تَ کَ دِّ))
گدایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکدر
تصویر تکدر
((تَ کَ دُّ))
تیره شدن، کدر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدس
تصویر تقدس
((تَ قَ دُّ))
پاک بودن، پارسا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلس
تصویر تکلس
((تَ کَ لُّ))
آهک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندس
تصویر تندس
((تَ دِ))
صورت، تصویر، مجسمه، تندیس، تندسه، تندیسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدس
تصویر تقدس
اشویی
فرهنگ واژه فارسی سره
مقدّس بودن، تقدّس، قدّاست
دیکشنری اردو به فارسی