جدول جو
جدول جو

معنی تکحیص - جستجوی لغت در جدول جو

تکحیص(تَ ثَ تُ)
محو و ناپدید کردن، یقال: کحص الکتاب فکحص، ای درسه فدرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تکحیص
ناپدید و محو کردن
تصویری از تکحیص
تصویر تکحیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن، تجربه کردن، خوبی و بدی چیزی را سنجیدن، وارسی کردن، تمرین کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَس سُ)
بینی جنبانیدن به فسوس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کنصت الشیاطین لسلیمان استهزاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کریص خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کریص شود
لغت نامه دهخدا
(لَظْهْ)
سرمه کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سرمه کشیدن چشم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرمه در چشم کردن. (ازاقرب الموارد). سرمه در چشم کسی کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَیْ یُ)
غوره برآوردن رز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: کحب الکرم اذا ظهر کحبه او کثر حبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برآمدغورۀ آن رز و بسیار شد دانۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَهَْ هَُ)
به پایان رسانیدن خبر را و اندک اندک آشکار نمودن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استقصاء خبرو تبیین آن اندک اندک. (از اقرب الموارد) ، تنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کان من مضی لایفتشون عن هذا ولا یلحصون، ای لایشددون و لایستقصون. (اقرب الموارد) ، تنگ گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن کسی را از چیزی. (از اقرب الموارد) ، سختی کردن در کاری، قوت دادن در امور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استوار و محکم کردن نامه را. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آزموده گردانیدن. (زوزنی). آزمودن، کم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: محص اﷲ عن فلان ذنوبه، ای نقصها و اذهب ماتعلق به من الذنوب و طهره و صفاه منها. (اقرب الموارد) ، بی گناه کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، پاکیزه نمودن گوشت از پی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دور کردن. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکحیل
تصویر تکحیل
سرمه نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
پاکیزه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
((تَ))
آزمودن، پاکیزه کردن، کاستن، گوشت را از چربی و پی جدا کردن
فرهنگ فارسی معین