جدول جو
جدول جو

معنی تکبکب - جستجوی لغت در جدول جو

تکبکب(تَ)
درپیچیده شدن بجامه. (ناظم الاطباء). تزمل در جامۀ خود، یقال: جاء متکبکباً فی ثیابه، متزملاً، فراهم آمدن قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ کَکِ)
مرد به جامه درپیچیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکبکب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَلْ لُ)
کباب ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن در جامۀ خود. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسته شدن ریگ و تو بر تونشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبدریگ و شجر. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبد شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
گرداندام درهم خلقت. (منتهی الارب). مجتمعخلق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
موضعی است در صفراء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
تیر در مغاک انداختن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکبیب
تصویر تکبیب
از کباب کباب کردن بریان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبکب
تصویر کبکب
مرد چهار شانه
فرهنگ لغت هوشیار