جدول جو
جدول جو

معنی تپانی - جستجوی لغت در جدول جو

تپانی(تَ)
دهی از دهستان ذهاب است که در بخش سر پل ذهاب شهرستان قصرشیرین و در هفده هزارگزی شمال سر پل ذهاب و دو هزارگزی خاور راه فرعی به اویسی واقع است. دشتی است گرمسیر و مالاریائی و 150 تن سکنه دارد آب آن از رود خانه دله شیر و محصول آن غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهانی
تصویر تهانی
به هم تهنیت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانی
تصویر توانی
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپانی
تصویر چپانی
کهنه پوش، ژنده پوش، رند و بی سر و پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
یکدیگر را نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
به هم نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ زُ پَ / پِ کَ دَ)
با یکدیگر قراری نهادن، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است. مواضعۀ نهانی پیمان بستن. این کلمه برساخته از مادۀ ’ب ن ی’ است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده. در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آمده: تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب لغت موجود نیست. (شمارۀ دوم از سال اول نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
منسوب به تبان، شلوار کوتاهی که ملاحان پوشند. (انساب سمعانی ورق 103)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
حسین بن احمد بن علی بن محمد بن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمد بن محمد بن علی بن عبدالله النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است. (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
موسی بن حفص بن نوح بن محمد بن موسی التبانی الکسّی مکنی به ابوهارون که برای کسب علم به حجاز و عراق رفت.... وی از محمد بن عبدالله بن زیدالمقری روایت کرد، و ازو حمادبن شاکرالنسفی روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس صاحب ترجمه را منسوب به تبانه قریه ای به ماوراءالنهر ذکر کرده است. رجوع به تاج العروس ج 9 ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
منسوب به تبانه. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دورۀ سلطان مسعود غزنوی بود:... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است، برسولی نامزد کرده می آید تا بدان دیار کریم حرسهالله آید و عهدها تازه کرده شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). رجوع به ابوطاهر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به میناب واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ/ چَپْ پا)
مردم بی سروپا و کهنه پوش راگویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
سگ چپانیان بازارم
از بزرگان شهر بیزارم.
؟ (از آنندراج).
بدانکه یار به از دلبری چپانی نیست
ز حسن جامه چه حاصل که یار جانی نیست.
سیفی (از آنندراج).
، غدار و حیله باز. (ناظم الاطباء). قلاش. (فرهنگ شعوری). رند. عیار. ژنده پوش:
بهرجا سحرساز و نکته پردازیست در عالم
ز عریانی بود در جامۀ رندان چپانی.
وحشی (از فرهنگ شعوری).
بحمداﷲ که چپانی و رندیم
اگر در یزد و گر در ملک هندیم.
فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به یک سو خمیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از یکدیگر بی نیازی نمودن. (زوزنی). از همدی-گر بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی نیاز شدن بعض قوم از بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، غنی شدن کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب به تبان. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تپاس. ریاضت کش. (ناظم الاطباء). رجوع به تپاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تپاسی
تصویر تپاسی
ریاضت کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قپانی
تصویر قپانی
کپانی حق قپان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
بهم تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانی
تصویر توانی
مانده و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغانی
تصویر تغانی
بی نیازی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
نیست گرداندن یکدیگر هم نابودی، یکدیگر را نابود کردن هم را نیست کردن، با هم نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
بهم نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپانی
تصویر چپانی
کهنه پوش، بیسر و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپانی
تصویر چپانی
((چَ))
کهنه پوش، ژنده پوش، رند بی سر و پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
((تَ))
جمع تهنیت، شادباش ها، تبریک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
((تَ))
یکدیگر را نابود کردن، با هم نیست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
((تَ))
با یکدیگر هم دست شدن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانی
تصویر توانی
((تَ))
سست شدن، سستی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
ساخت و پاخت، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره