جدول جو
جدول جو

معنی تپانده - جستجوی لغت در جدول جو

تپانده
فرو برده، داخل شده
تصویری از تپانده
تصویر تپانده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکانده
تصویر تکانده
حرکت داده جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپاندن
تصویر تپاندن
فرو کردن چپاندن تپانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
با دست زدن به صورت هنگام مصیبت و دلتنگی حربه آتشی کوچک دستی از هر نوعی که باشد حربه آتشی کوچک دستی از هر نوعی که باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپانچه
تصویر تپانچه
سلاح گرم کوچک دستی، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
لطمه
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، کاز، سرچنگ، صفعه برای مثال زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یارب یاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲ - ۱۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپاننده
تصویر تپاننده
کسی که چیزی را به زور در جایی یا ظرفی جا می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپاندن
تصویر تپاندن
((تَ دَ))
چپاندن، چیزی را به زور در ظرفی جا دادن، تپانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپانچه
تصویر تپانچه
((تَ چِ))
سیلی که به صورت می زنند، آسیب، نوعی اسلحه گرم، طپانچه، تبنجه، تس، توانچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپاندن
تصویر تپاندن
چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن، چپاندن
چیزی را به قیمت زیاد فروختن
پر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپنده
تصویر تپنده
Throbbing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пульсирующий
دیکشنری فارسی به روسی
धड़कता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
مدعی علیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترکنده
تصویر ترکنده
منفجره
فرهنگ واژه فارسی سره
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنده
تصویر پاشنده
پراکنده، افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار