- تپانده
- فرو برده، داخل شده
معنی تپانده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرکت داده جنبانده
فرو کردن چپاندن تپانیدن
با دست زدن به صورت هنگام مصیبت و دلتنگی حربه آتشی کوچک دستی از هر نوعی که باشد حربه آتشی کوچک دستی از هر نوعی که باشد
سلاح گرم کوچک دستی، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
لطمه
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، کاز، سرچنگ، صفعهبرای مثال زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یارب یاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲ - ۱۵۱)
لطمه
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، کاز، سرچنگ، صفعه
کسی که چیزی را به زور در جایی یا ظرفی جا می دهد
چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن، چپاندن
چیزی را به قیمت زیاد فروختن
پر کردن
چیزی را به قیمت زیاد فروختن
پر کردن
Throbbing
пульсирующий
pochend
пульсуючий
pulsujący
pulsante
pulsante
palpitante
palpitant
kloppend
berdebar
نابضٌ
धड़कता हुआ
ドキドキする
inapiga
دھڑکتا ہوا
مدعی علیه
منفجره
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
پراکنده، افشاننده