جدول جو
جدول جو

معنی توکنی - جستجوی لغت در جدول جو

توکنی
کوبش، کوبیدن و خرمن کردن برخی محصولات درشت دانه تراز گندم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی، برای مثال توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانی
تصویر توانی
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
(تَرْ)
تمکن. (تاج المصادر بیهقی). جای گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَسْ سُ)
کنیت گرفتن. (زوزنی). کنیت یافتن. (آنندراج). کنیت نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دزد و عیار و راهزن باشد، (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا)، که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند، (فرهنگ رشیدی)، دزد و عیار، (فرهنگ جهانگیری)، کناس و دزد و دغاباز، (غیاث اللغات)، دزد و عیار و راهزن و مفلس و گدا، (ناظم الاطباء)، فقیری که جا ندارد و به شب در گلخن حمام خسبد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در خیال افتاد مرد از جد او
خشمگین شد رو بگردانید زو
کین مگر قصد من آمد خونی است
یا طمع دارد گدا و تونی است،
مولوی (از فرهنگ جهانگیری)،
رفت در حمام بس رنجورجان
کون دریده همچو دلق تونیان،
مولوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
، آن که تون حمام می تابد، (ناظم الاطباء)، گلخن تاب، تونتاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب به تون را هم گفته اند که آن ولایتی است از خراسان، (برهان)، منسوب به ولایت تون از خراسان، (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از مردم شهر تون، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب است به تون که شهرکی است نزدیک قاین، تون قهستانش خوانند، (از انساب سمعانی) : تونیان قرائت کتاب خود را نوم گویند، (جهانگشای جوینی)، رسولی به نزدیک خان فرستاده است و تونیان را خواسته چون آمده اند هر دو قوم را در موازات یکدیگر بداشته اند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تومانی. پول از طلا یا از نقره معادل ده قران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مخفف تومانی. رجوع به تومن و تومان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو کَ)
کندن مقداری دیگر از نو در قناتی کهنه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو سَ)
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی:
رای موافق و نیت و اعتقاد او
ازروزگار توسن، برداشت توسنی.
منوچهری.
گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم.
خاقانی.
همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چو من شدم رام.
نظامی.
توسنی طبع چو رامت شود
سکۀ اخلاص به نامت شود.
نظامی.
رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توانی
تصویر توانی
مانده و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکنی
تصویر نوکنی
تازه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
معاندت و سرکشی و گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانی
تصویر توانی
((تَ))
سست شدن، سستی کردن
فرهنگ فارسی معین
سرکشی، عصیان، وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تون تاب، کارگرگلخن، گلخن تاب، دزد، راه زن، عیار، آواره، خانه به دوش، دربه در
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مبارزه دو گوسفند، حالت مبارزه بین دو گوسفندی که سرشان را
فرهنگ گویش مازندرانی
چکه کردن آب
فرهنگ گویش مازندرانی
پتکی چوبی که جهت خروج چرک از تار و پود نمد و لحاف و گلیم
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی سرپهن که ویژه ی کوبیدن است
فرهنگ گویش مازندرانی
گرداننده ی آتش خانه ی حمام، آتش خانه ی حمام
فرهنگ گویش مازندرانی