جدول جو
جدول جو

معنی توکنا - جستجوی لغت در جدول جو

توکنا
پتکی چوبی که جهت خروج چرک از تار و پود نمد و لحاف و گلیم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توانا
تصویر توانا
(پسرانه)
نیرومند، پرقدرت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توانا
تصویر توانا
نیرومند، زورمند، قادر، مقتدر
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای میوه خوار ویژۀ نواحی گرم امریکا با منقار بزرگ و پهن و پرهای رنگین، در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(تُ / تَ)
مرکّب از: ’توان’ + ’ا’، پسوند فاعلی یا صفت مشبهه، قادر. کسی که از عهدۀ انجام کار برآید. زورمند. نیرومند. (حاشیۀ برهان چ معین)، نیرومند. قوی. قادر. مقتدر. (فرهنگ فارسی معین)، نیرومند. قوی. مقتدر. (دهار)، قوی. (ربنجنی)، قوی، و این مقابل ناتواناست... (آنندراج)، قادر و قوی و مضبوط و استوار و سزاوار و قابل. (ناظم الاطباء)، قوی. بذیم. مبذم. توانگر. قادر. قدیر. مقتدر. مقابل ضعیف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قرشم. ضبراک. ضابط. قدم. مقرعه. (منتهی الارب) :
نخست آفرین کردبر کردگار
توانا و دارندۀ روزگار.
فردوسی.
چنین است آیین چرخ روان
توانا بهرکار و ما ناتوان.
فردوسی.
تواناو دانا و دارنده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست.
فردوسی.
به گرسیوز اندر چنان بنگرید
که گفتی میانش بخواهد برید
یکی بانگ برزد براندش ز پیش
توانا نبود او بر آن خشم خویش.
فردوسی.
بترس از خداوند جان و روان
که هست او توانا و ما ناتوان.
(گرشاسبنامه)،
که پاکا توانا خدای بزرگ
که دیوی چنین آفریندسترگ ؟
(گرشاسبنامه)،
تواناست بر دانش خویش دانا
نه داناست آنکو تواناست بر زر.
ناصرخسرو.
بمعلولی چو یک حکم است و یک وصف این دو عالم را
چرا بی علت سابق توانا باشد و دانا؟
ناصرخسرو.
با دشمن... توانا جز به مکر نتوان یافت. (کلیله و دمنه)، چون مرد توانا و دانا باشد مباشرت کار بزرگ او را رنجور نگرداند. (کلیله و دمنه)،
زخم مهماز و بلای تنگ و آسیب لگام
فحل بر دست توانا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
بربط، کریست هشت زبان کش به هشت گوش
هر دم شکنجه دست توانا برافکند.
خاقانی.
پیشت آرم ذات یزدان را شفیع
کش عطابخش و توانا دیده ام.
خاقانی.
به سوی توانا توانا فرست
به دانا هم از جنس دانا فرست.
نظامی.
ضمیرش کاروان سالار غیب است
توانا را ز دانائی چه عیب است ؟
نظامی.
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی
تواناتر از تو هم آخر کسی.
(بوستان)،
به بازو توانا نباشد سپاه
برو، همت از ناتوانان مخواه.
(بوستان)،
به بازوان توانا و قوت سردست
خطاست پنجۀمسکین ناتوان بشکست.
(گلستان)،
شکرانۀ بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوانست.
سعدی.
رجوع به توان و توانائی و توانستن شود
لغت نامه دهخدا
شهری به پرو مرکز ولایتی بهمین نام، دارای 16000 تن سکنه است وجمعیت این ولایت بالغ بر 150000 تن میباشد، قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه تاقنه افزاید: ... در 52هزارگزی جنوب شرقی آریقه و تجارت زیادی با بولیویا دارد
لغت نامه دهخدا
قادر، مقتدر، نیرومند، قوی، قدیر، استوار، سزاوار، قابل، مضبوط، ضابط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکان
تصویر توکان
فرانسوی نکرنگی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانا
تصویر توانا
((تَ))
نیرومند، قادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانا
تصویر توانا
قادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توانا
تصویر توانا
قادرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توانا
تصویر توانا
Able, Competent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توانا
تصویر توانا
capable, compétent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توانا
تصویر توانا
능력 있는 , 유능한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توانا
تصویر توانا
способный , компетентный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توانا
تصویر توانا
fähig, kompetent
دیکشنری فارسی به آلمانی
مسدود کردن، برای توقّف، قطع کردن، جلوگیری کردن، محدود کردن، بازداشت کردن، متوقّف کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، اعتراض کردن، مخالفت کردن، نگه داشتن
دیکشنری اردو به فارسی
شکستن، برای شکستن، چیدن، تحریف کردن
دیکشنری اردو به فارسی
خسته شدن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از توانا
تصویر توانا
قابل , ماہر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توانا
تصویر توانا
সক্ষম , সক্ষম
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توانا
تصویر توانا
na uwezo, mtaalamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توانا
تصویر توانا
yetenekli, yetkin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توانا
تصویر توانا
zdolny, kompetentny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توانا
تصویر توانا
有能力的 , 有能力的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توانا
تصویر توانا
מסוגל , מיומן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توانا
تصویر توانا
सक्षम
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توانا
تصویر توانا
mampu, kompeten
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توانا
تصویر توانا
สามารถ , มีความสามารถ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توانا
تصویر توانا
in staat, competent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توانا
تصویر توانا
здатний , компетентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توانا
تصویر توانا
capaz, competente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توانا
تصویر توانا
capace, competente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توانا
تصویر توانا
capaz, competente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توانا
تصویر توانا
できる , 有能な
دیکشنری فارسی به ژاپنی