وکیل ها، کسانی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند، کسانی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود، گماشته ها، نماینده ها، در علوم سیاسی نماینده هایی از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب می شوند، جمع واژۀ وکیل
وکیل ها، کسانی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند، کسانی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود، گماشته ها، نماینده ها، در علوم سیاسی نماینده هایی از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب می شوند، جمعِ واژۀ وکیل
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به ’الف’ خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا نه تبرا. ناصرخسرو. من تولا به علی دارم کز تیغش بر منافق شب و بر شیعه نهار آید. ناصرخسرو. دینست و علم رحمت و خوددانی این را اگر تو ز اهل تولائی. ناصرخسرو. آید بر هر کس که بر او کرد تولا از مجلس او دولت و نعمت متوالی. سوزنی. نه از عباسیان خواهم معونت نه از سلجوقیان دارم تولا. خاقانی. بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند. خاقانی. لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش جنت به خاک درگهش روی تولا داشته. خاقانی. نخستین پیکر آن نقش دلبند تولا کرده بر نام خداوند. نظامی. چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. چون تبرا نیستت ازخویشتن پس به عشق او تولا چون کنی ؟ عطار. که عیبم کند بر تولای دوست که من راضیم کشته در پای دوست. سعدی (بوستان). تولای مردان آن مرزو بوم برانگیختم خاطر از هند و روم. سعدی (بوستان). به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. ، برگشتن، حکومت نمودن، به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه معانی رجوع به تولی شود
محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به ’الف’ خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا نه تبرا. ناصرخسرو. من تولا به علی دارم کز تیغش بر منافق شب و بر شیعه نهار آید. ناصرخسرو. دینست و علم رحمت و خوددانی این را اگر تو ز اهل تولائی. ناصرخسرو. آید بر هر کس که بر او کرد تولا از مجلس او دولت و نعمت متوالی. سوزنی. نه از عباسیان خواهم معونت نه از سلجوقیان دارم تولا. خاقانی. بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند. خاقانی. لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش جنت به خاک درگهش روی تولا داشته. خاقانی. نخستین پیکر آن نقش دلبند تولا کرده بر نام خداوند. نظامی. چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. چون تبرا نیستت ازخویشتن پس به عشق او تولا چون کنی ؟ عطار. که عیبم کند بر تولای دوست که من راضیم کشته در پای دوست. سعدی (بوستان). تولای مردان آن مرزو بوم برانگیختم خاطر از هند و روم. سعدی (بوستان). به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. ، برگشتن، حکومت نمودن، به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه معانی رجوع به تولی شود
اعتماد کردن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اعتماد بر کسی کردن. (تاج المصادربیهقی) (مجمل اللغه). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغه) ، به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. (ناظم الاطباء). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. (از اقرب الموارد). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). عبارت از آنکه در کارهایی که حوالۀ آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. (از نفائس الفنون، حکمت مدنی). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفرینندۀ تو ضامن روزی تو است. واگر روزی تو آنهم در اندیشۀ تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیلۀ آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل.... (از کشاف اصطلاحات الفنون). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حوالۀ آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181) : من درین ره نهاده تن به قضا وز توکل سپرده دل به قدر. مسعودسعد. ... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. (کلیله و دمنه). از توکل، نفس تو چند زنی مردنامی ولیک کم ز زنی. سنائی. کلید توکل ز دل جویم ایرا به از دل توکل سرائی نبینم. خاقانی. مرد توکلم، نزنم درگه ملوک حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم. خاقانی. به توکل زیم اکنون نه به کسب که رضا صبرفزایست مرا. خاقانی. هر که یقین را به توکل سرشت بر کرم ’الرّزق علی اﷲ’ نوشت. نظامی. اندر صف مجاهده یک تن ز سروران بر مرکب توکل و تقوی سوار کو؟ عطار. در توکل از سبب غافل مشو رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو. مولوی. گفت از ضعف توکل باشد آن ور نه بدهد نان کسی کو داد جان. مولوی. طریقۀ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم. (گلستان). مردان عنان به دست توکل نداده اند تو سست عزم در گرو استخاره ای. صائب. - توکل بر خدا، پناه بخدا و به امید خدا. (ناظم الاطباء). ، قبول وکالت کردن. (از اقرب الموارد)
اعتماد کردن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اعتماد بر کسی کردن. (تاج المصادربیهقی) (مجمل اللغه). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغه) ، به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. (ناظم الاطباء). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. (از اقرب الموارد). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). عبارت از آنکه در کارهایی که حوالۀ آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. (از نفائس الفنون، حکمت مدنی). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفرینندۀ تو ضامن روزی تو است. واگر روزی تو آنهم در اندیشۀ تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیلۀ آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل.... (از کشاف اصطلاحات الفنون). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حوالۀ آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181) : من درین ره نهاده تن به قضا وز توکل سپرده دل به قدر. مسعودسعد. ... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. (کلیله و دمنه). از توکل، نفس تو چند زنی مردنامی ولیک کم ز زنی. سنائی. کلید توکل ز دل جویم ایرا به از دل توکل سرائی نبینم. خاقانی. مرد توکلم، نزنم درگه ملوک حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم. خاقانی. به توکل زیم اکنون نه به کسب که رضا صبرفزایست مرا. خاقانی. هر که یقین را به توکل سرشت بر کرم ’الرّزق علی اﷲ’ نوشت. نظامی. اندر صف مجاهده یک تن ز سروران بر مرکب توکل و تقوی سوار کو؟ عطار. در توکل از سبب غافل مشو رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو. مولوی. گفت از ضعف توکل باشد آن ور نه بدهد نان کسی کو داد جان. مولوی. طریقۀ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم. (گلستان). مردان عنان به دست توکل نداده اند تو سست عزم در گرو استخاره ای. صائب. - توکل بر خدا، پناه بخدا و به امید خدا. (ناظم الاطباء). ، قبول وکالت کردن. (از اقرب الموارد)
مشهور به بیشه سر. دهی است از دهستان میان رود بخش مرکزی شهرستان ساری. 250 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه تجن. محصولش برنج و غلات و پنبه است. صیفی کاری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
مشهور به بیشه سر. دهی است از دهستان میان رود بخش مرکزی شهرستان ساری. 250 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه تجن. محصولش برنج و غلات و پنبه است. صیفی کاری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش بابلسرشهرستان بابل که دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چاه و رود خانه بابل و محصول عمده اش صیفی، کنجد، غله، پنبه و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش بابلسرشهرستان بابل که دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چاه و رود خانه بابل و محصول عمده اش صیفی، کنجد، غله، پنبه و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)