دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ازقرای نیشابور است. ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تک آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومۀ آن نوزآباد (بویاباد) است این الگه دارای هشتاد و دو قریه می باشد و تکاب نیز قریه ای است در خوزستان. (مرآت البلدان). رجوع به تکاب شود
دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ازقرای نیشابور است. ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تَک ِ آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومۀ آن نُوزآباد (بویاباد) است این الگه دارای هشتاد و دو قریه می باشد و تکاب نیز قریه ای است در خوزستان. (مرآت البلدان). رجوع به تکاب شود
بازعهد بستن و تیمار داشتن. یقال: هو یتوکف لهم، ای یتعدهم و ینظر فی امورهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و متعرض شدن تا وقتی که ملاقات گردد. یقال: توکف لفلان، ای تعرض حتی لقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). تقول:مازلت اتوکفه حتی لقیته. (اقرب الموارد) ، چکه کردن سقف خانه از باران. رجوع به توکاف شود، تتبع کردن اثر. (از اقرب الموارد)
بازعهد بستن و تیمار داشتن. یقال: هو یتوکف لهم، ای یتعدهم و ینظر فی امورهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و متعرض شدن تا وقتی که ملاقات گردد. یقال: توکف لفلان، ای تعرض حتی لقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). تقول:مازلت اتوکفه ُ حتی لقیته. (اقرب الموارد) ، چکه کردن سقف خانه از باران. رجوع به توکاف شود، تتبع کردن اثر. (از اقرب الموارد)