جدول جو
جدول جو

معنی تونیک - جستجوی لغت در جدول جو

تونیک
ژاکت یا بلوز زنانۀ بلند که بخش بالای ران ها را هم می پوشاند، داروی مقوی ویتامین دار، در موسیقی نخستین نت در یک گام، در موسیقی آکورد سه صدایی روی درجۀ اول، در موسیقی نت پایه در یک قطعۀ موسیقی
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
فرهنگ فارسی عمید
تونیک
آهنگ دار، داروی مقوی
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
فرهنگ لغت هوشیار
تونیک((تُ))
بلوز یا ژاکت کوتاه زنانه تا بالای ران که معمولاً با شلوار یا دامن پوشیده می شود، داروی بهداشتی مقوی، نت پایه یک قطعه موسیقی، نت اول در یک گام
فرهنگ فارسی معین
تونیک
بلوز بلند زنانه، جامه کوتاه زنانه، انرژی زا، محرک، مقوی، شربت تقویت کننده، نواخت دار (زبان ها) گرفتار شدن، به درد سر افتادن، موقعیت دشواریافتن در تنگنا گرفتار آمدن،
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
شیوۀ انجام کار، راهکار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چربشناک گردانیدن دست را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چربش گوشت در ثرید قرار دادن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَیْ یُ)
سرزنش کردن و ترسانیدن و ملامت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَیْ یُهْ)
بلند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کاغذی که از ختا و ختن می آورند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیکار یا سست در کار یافتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
لباس نخی مخصوص برای کشیشان. (از دزی ج 1 ص 155)
لغت نامه دهخدا
(اِعْ)
برآمدن دو دختر از قبیلۀ خود و بعد آن بهمدیگر خبر اهل خود دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حاجت روا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اذهبی فبنکی حاجتنا، ای اقضیها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَعْ عُ)
حیال ورک گردانیدن رسن و پالان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر سرین ستور برنشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر سرون ستورنشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، دوتا کردن پا بر ستور و بر یک سرین نشستن بر زین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک سرون بر زین نهادن. (تاج المصادر بیهقی). سرون بر پشت ستور نهادن. (زوزنی) ، درگذشتن از کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لبید گوید: و ورکن بالسوبان یعلمون متنه، ای عدلن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، توانا شدن بر کاری، واجب ولازم گردانیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گناهی بر کسی نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گناه بر دیگری نهادن. یقال: ورّک فلان ذنبه علی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : من ورک ذنبه علی اﷲ فقد کفر. (اقرب الموارد) ، در یمین نیت کردن حالف خلاف نیت مستحلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 261تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کلمه فرانسوی متداول در زبان فارسی امروزی، فنی. کار فنی. (از فرهنگ فارسی معین). اصول صنعت یا علم یا هنر و یا حرفه ای. اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی. فن. اصول فنی. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان زهاب که در بخش سرپل زهاب شهرستان قصرشیرین واقع است و 900 تن سکنه دارد، و در چهار محل بفاصله نزدیک به هم به نامهای میل، صفی تینی، دم شمشیر و قلعه راویان مشهورند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 31 هزارگزی جنوب درمیان، این دهکده در جلگه قرار دارد با 146 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پسکوه بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 33 هزارگزی باختر قاین سر راه مالرو عمومی سربیشه به قاین، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مالرو عمومی به قیس آباد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری بیرجند، از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در هفده هزارگزی جنوب خاوری خوسف، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جنگهای پونیک نامی که بمشاجرات طولانی میان روم و قرطاجنه (کارتاژ) که منتهی بخرابی ناحیت اخیر گردید، دهند
لغت نامه دهخدا
از قرای بلوک ورامین در ایالت تهران
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تانیک. موصوف آن کلمه اسید است، به اصطلاح کیمیا مادۀقابضی را گویند که با بزها (بازها) مرکب شده تولیدتنات کند، و آن را تنن نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / تَ نَ)
به معنی گنجینه و مخزن باشد.. و به این معنی بجای نون، ’بای’ ابجد و ’تای’ قرشت و ’یای’ حطی هم به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج). گنجینه باشد و آن را توبک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). گنجینه و مخزن و انبار. (ناظم الاطباء). رجوع به توبک و توتک و تویک شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
توی است که اندرون خانه و غیره باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گنجینه و مخزن. (برهان) (آنندراج). انبار آذوقه. (از ناظم الاطباء). رجوع به توی و توبک و توتک شود
لغت نامه دهخدا
دزد و عیار و راهزن باشد، (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا)، که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند، (فرهنگ رشیدی)، دزد و عیار، (فرهنگ جهانگیری)، کناس و دزد و دغاباز، (غیاث اللغات)، دزد و عیار و راهزن و مفلس و گدا، (ناظم الاطباء)، فقیری که جا ندارد و به شب در گلخن حمام خسبد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در خیال افتاد مرد از جد او
خشمگین شد رو بگردانید زو
کین مگر قصد من آمد خونی است
یا طمع دارد گدا و تونی است،
مولوی (از فرهنگ جهانگیری)،
رفت در حمام بس رنجورجان
کون دریده همچو دلق تونیان،
مولوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
، آن که تون حمام می تابد، (ناظم الاطباء)، گلخن تاب، تونتاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب به تون را هم گفته اند که آن ولایتی است از خراسان، (برهان)، منسوب به ولایت تون از خراسان، (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از مردم شهر تون، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب است به تون که شهرکی است نزدیک قاین، تون قهستانش خوانند، (از انساب سمعانی) : تونیان قرائت کتاب خود را نوم گویند، (جهانگشای جوینی)، رسولی به نزدیک خان فرستاده است و تونیان را خواسته چون آمده اند هر دو قوم را در موازات یکدیگر بداشته اند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان جعفرآباد فاروج است که در بخش حومه شهرستان قوچان و24 هزارگزی شمال باختری قوچان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی قوچان به شیروان قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 318 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونیر
تصویر تونیر
هم آوای تفعیل بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه فرانسه متداول در فارسی امروزی، فنی، حرفه، اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی، اصول فنی فرانسوی تشنیک فنی کار فنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
((تِ))
فنی، کار فنی، مجموعه روش هایی که بر شناخت علمی مبتنی است، فن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکنیک
تصویر تکنیک
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تون تاب، کارگرگلخن، گلخن تاب، دزد، راه زن، عیار، آواره، خانه به دوش، دربه در
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرداننده ی آتش خانه ی حمام، آتش خانه ی حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی با میوه های خوراکی که وحشی و خودرو است، آتشخانه ی حمام های قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی