جدول جو
جدول جو

معنی تونکچی - جستجوی لغت در جدول جو

تونکچی
مسئول تمیز نگه داشتن گلخن گرمابه های قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که پشت توپ قرار می گیرد و با آن تیراندازی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتکی
تصویر توتکی
گنجینه، مخزن، خزانه، در دورۀ سامانیان، واحد شمارش پول، درم، برای مثال به ابر رحمت ماند همیشه کفّ امیر / چگونه ابر کجا توتکیش باران است (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولکی
تصویر تولکی
خلاب، گنداب، لجن زار، زمین پر گل و لای، در کشاورزی نشا کردن برنج
فرهنگ فارسی عمید
(تُنْ کَ)
ناحیه ای در شمال شرقی هندوچین و در شمال ویتنام که مساحت آن 116000 کیلومترمربع است. پایتخت آن هانویی شامل تونکن علیا و تونکن سفلی است. تونکن از مستعمرات فرانسه بود ولی کمونیستها تحت رهبری هوشی - مینه پس از جنگهای بسیار سخت با فرانسه (1945-1954 میلادی) آن را بازگرفتند و آن اکنون بخش اساسی قسمت شمال ویتنام (ویتنام شمالی) را تشکیل میدهد و 98561000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ فارسی معین ج 5). رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تونکین شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ / تُ وَ کَ / کِ)
به معنی تونک است که گنجینه و مخزن باشد.... (برهان) (آنندراج). به معنی تونک است. (فرهنگ جهانگیری). گنجینه. (شرفنامۀ منیری). گنجینه و مخزن و انبار، شب و لیل. (ناظم الاطباء). رجوع به تونگه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ)
سرمحاسب. رئیس حسابداری. (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(تُپَ)
تفنگچی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای از دهستان حنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 3440 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از ترکی، لشکری توپ دار و لشکری که سلاحش توپ است، (ناظم الاطباء)، آنکه توپ انداختن داند و بدین اسم در قشون معین است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، فرد یا افرادی که ادارۀ توپ را از جهت فنی اعم از نشانه گیری و جز آن بعهده دارند توپچی و توپچیان نامند، واحدی از نظام که مأمور تیراندازی با توپ است، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به توپچی باشی و توپ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تو تَ)
درمی بوده است از پیش چون کژکی و فنجی. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 527). یک قسم درمی که در قدیم رایج بوده و توبکی نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی زر مسکوک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به ابر رحمت ماند همیشه کف ّامیر
چگونه ابرکجا توتکیش باران است.
عماره.
رجوع به توبکی شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 354 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام درمی است که در قدیم زده بودند و رایج بوده، (برهان)، زری که در قدیم رایج بود، عماره گوید ... و این نیز بوتکی باید به تقدیم با بر تا، (فرهنگ رشیدی)، یک قسم درمی که در قدیم رایج و معمول بوده، (ناظم الاطباء)، رجوع به توبک و توبگ و توتک و توتکی و تونک و توتگی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جارچی باشد و آن عبارت از شخصی بود که از جانب پادشاهان و فرماندهان به ایصال احکام و رسانیدن فرامین مأمور شود. (از سنگلاخ) :... فرمان همایون نفاذ یافت که امراء تواچی، سان عساکر ظفرمآثر بازطلبند و سپاه ممالک محروسه را از اقصای ترکستان تا سرحد هندوستان جار رسانند که به میعاد مقرر در معسکر نصرت اثر مجتمع گردندو... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 605). از استماع این خبر نایرۀ غیرت پادشاه هفت کشور زبانه به فلک اخضر کشید و دفع شر آن بداختر بر ذمۀ همت خسروانه واجب نموده حکم همایون به اجتماع لشکر قیامت اثر نافذ گردید. تواچیان قمرمسیر جهت رسانیدن جار، روی به اطراف و امصار آورده به اندک زمانی لشکر بسیار از... در اردوی کیهان پوی جمع آمدند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 486)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
خیرالدین پاشا. وزیر و مورخ. وی در تونس به مقام های بزرگ و سپس به وزارت و از جانب سلطان عبدالحمید عثمانی در آستانۀ صدارت عظمی (1295 هجری قمری) رسید و در اصلاح امور کوشش کرد. آنگاه به عضویت مجلس اعیان منصوب گردید و تا پایان عمر در این شغل باقی بود. او راست: اقوام المسالک فی معرفه احوال الممالک. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 302). رجوع به اسماء المؤلفین ج 1 ستون 358 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان ترگور است که در بخش سلوانای شهرستان ارومیّه واقع است و 146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
پارچۀ کتانی. و از این جهت آن را تونسی نامند که در تونس بهترین نوع آن ساخته میشود. (از دزی ج 1 ص 155)
لغت نامه دهخدا
شخصی که توغ بردارد، (از آنندراج)، علمدار، (ناظم الاطباء) :
نگار توغچی آن پادشاه کشور حسن
که توغ بیرق اوشد مدار لشکر حسن،
سیفی (از آنندراج و بهار عجم)،
رجوع به توغ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کریزی. کریزکرده: باز تولکی، باز کریزی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تولک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ)
دهی از دهستان گوی آغاج است که در بخش شاهین دژ شهرستان مراغه و در 49 هزارگزی جنوب خاور راه ارابه رو شاهین دژ و یکهزار گزی خاوری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب قرار دارد. دره و معتدل است و 266 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بادام و نخود و کرچک است. شغل مردم آنجازراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی از دهستان انگوت است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ گَ)
قدرت و توانائی، دولت و ثروت. (ناظم الاطباء). رجوع به تونگر و توانگر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ چَ / چِ)
توشک خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توشک (نهالی) شود
لغت نامه دهخدا
برقه، پسر آمیلکار و برادر آنیبال معروف. وی در 218 قبل از میلاد در اسپانیا فرمانده کل لشکر بود و در ابتدای امر مغلوب شد و بعداً بیاری ماس نیسا پادشاه نومیدیا و اسکیپیون از سرداران روم را مغلوب و پراکنده ساخت و با عدّه و عدت فراوان بکمک برادر به ایتالیا شتافت و بدانجا مغلوب و مقتول شد و سپاهیان دشمن سر وی را از تن جدا کرده به اردوگاه برادر وی افکندند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
منسوب به تونس. (از الانساب سمعانی) (ناظم الاطباء). رجوع به تونس و تونسی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تپکچی
تصویر تپکچی
تفنگچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقچی
تصویر توقچی
ترکی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولکی
تصویر تولکی
لجن زار، گنداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغچی
تصویر توغچی
ترکی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که پشت توپ قرار میگیرد و با آن تیر اندازی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتکی
تصویر توتکی
درمی بوده در عهد سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که مأمور تیراندازی با توپ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنگچی
تصویر تفنگچی
تفنگدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تفنگ دار، سلاح دار، شمخال چی، مسلح، سرباز، لشکری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مسئول گرمابه
فرهنگ گویش مازندرانی