جدول جو
جدول جو

معنی تونسی - جستجوی لغت در جدول جو

تونسی(نِ / نُ)
منسوب به تونس. (از الانساب سمعانی) (ناظم الاطباء). رجوع به تونس و تونسی شود
لغت نامه دهخدا
تونسی(نِ / نُ)
پارچۀ کتانی. و از این جهت آن را تونسی نامند که در تونس بهترین نوع آن ساخته میشود. (از دزی ج 1 ص 155)
لغت نامه دهخدا
تونسی(نِ / نُ)
خیرالدین پاشا. وزیر و مورخ. وی در تونس به مقام های بزرگ و سپس به وزارت و از جانب سلطان عبدالحمید عثمانی در آستانۀ صدارت عظمی (1295 هجری قمری) رسید و در اصلاح امور کوشش کرد. آنگاه به عضویت مجلس اعیان منصوب گردید و تا پایان عمر در این شغل باقی بود. او راست: اقوام المسالک فی معرفه احوال الممالک. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 302). رجوع به اسماء المؤلفین ج 1 ستون 358 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواسی
تصویر تواسی
فرش منقش مانند گلیم و قالی، برای مثال فکنده ست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی- رشیدی - تواسی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی، برای مثال توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
(تُ یِ نِ)
شیخ محمدمعاویه بن محمود بن محمد بن مصطفی بن حسن بن بابا محمد تونسی رئیس العلما متکلم، متوفی بسال 1294 هجری قمری اوراست ’نزههالفکر فی اسرار فواتح السور’ که شرح رسالۀ ابن ملوکه میباشد. (از هدیه العارفین ج 2 ص 281)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مِ نِ / نُ)
محمد بن حسام (1130- 1314 هجری قمری) ، از تبار بیرم فرمانده عثمانی است که در سال 981 هجری قمری بفرماندهی سنان پاشا به تونس آمد. از این خاندان عده بسیاری از اهل فضل و دانش برخاسته اند. محمدبیرم اول در سال 1170 ه. ق. مفتی تونس و در ذی القعده 1186 ه. ق. شیخ الاسلام آن سامان گردید. او راست الشجره النبویه، معروف به الحمامات المدنیه (در خواص آبهای معدنی) نبذه فی بعض القواعد الشرعیه لحفظالاداره الکلیه و رساله ای در حدیث. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
شریف بن عبدالسلام تونسی. او راست: کتاب حفظ الصحه
لغت نامه دهخدا
جمال الدین التونسی یکی از مدرسین عالی رتبۀ جامع زیتونۀ تونس. او راست: بلوغ الارب فی مآثر الشیخ الذهب. والشیخ الذهب هو شیخه فی الطریق. طبع تونس بسال 1322 هجری قمری در دو جزء و صاحب مجلهالمنار. (جزء 10 ص 873) گوید: هذاالکتاب محشو بلخرافات و الدجل. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
محمد معاویه بن محمود بن محمد بن مصطفی بن حسین بن بابامحمد تونسی حنفی رئیس العلماء بتونس بود. مردی عالم و متکلم متوفی 1294هجری قمری اوراست. ’نزههالفکر فی اسرار فواتح السور’ در شرح راسلۀ ابن ملوکه. (هدیه العارفین 2: 381)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ)
ابن محمد میلی جمالی تونسی مالکی. متکلم و مفسر و ساکن مصر بود که در سال 1248 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- تحفهالاحباب فی تفسیر قوله تعالی ’ثم اورثنا الکتاب’. 2- السیوف المشرقیه لقطع اعناق القائلین بالجهه و الجسمیه. 3- الشمس و القمر و النجوم الدراری فی اثبات القدر و الکسب و الاستطاعه و الجزٔالاختیاری. 4- الصمصام الفاتک فی نصره الامام مالک. 5- الکواکب الدریه و الانوار الشمسیه فی اثبات الصفات السنیه القائمه بالذات الازلیه. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 774. فهرس الخدیویه ج 1ص 137 و ج 2 ص 39 و ج 4 ص 109. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 237 و ج 2 ص 37 و سایر صفحات. فهرس الازهریه ج 6 ص 201)
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ نِ نِ / نُ)
صاحب معجم المطبوعات آرد: المیورقی (عبدالله بن عبدالله) از فضلای قرن هفتم هجری است. او راست تحفه الاریب فی الرد علی اهل الصلیب... و صاحب اسماء المؤلفین آرد: وی نصرانی بود و سپس اسلام آورد و بسال 823 هجری قمری از نوشتن کتاب تحفه الاریب... فارغ گشت. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 468)
لغت نامه دهخدا
(تِ نِ)
رودی است در مشرق ممالک متحدۀ امریکای شمالی که در ساحل چپ رود اوهایو (شعبه می سی سی پی) به آن می ریزد و 1060000 گز طول دارد و در آن تأسیسات هیدروالکتریک و آبیاری احداث شده است که اهمیت فراوان دارد. و این رود ایالت تنسی رامشروب می سازد. (از لاروس) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ قبل و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
یکی از ایالات متحدۀامریکای شمالی که بوسیلۀ رود تنسی مشروب می گردد و 3292000 تن سکنه دارد و مرکز آن ناشویل است و مم فیس هم از شهرهای مهم این ایالت می باشد. (از لاروس). رجوع به مادۀ بعد و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نِ)
ابن محمد بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون تونسی الاصل مدنی المولد و المنشاء، مالکی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. وی فقیه و محدث و واعظ و عالم فرایض و نحوی و ادیب و شاعر بود و در بیستم ربیع الاول سال 698 هجری قمری متولد شد. پس از آموختن فقه و حدیث به دمشق و قاهره سفر کرد و در بیست و سوم جمادی الاخر سال 746 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر. 2- الزاهر فی المواعظ و الحکایات و الاحادیث و الذخایر. 3- نزههالنظر و نخبهالفکر فی شرح لامیهالعجم. (از معجم المؤلفین بنقل از الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 115. الدیباج ابن فرحون ص 214. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 767 و 948. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 269)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نِ)
ابن عبدالله تونسی مالکی. ساکن مصر. ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. عالم و ادیب متوفی در سال 1190 هجری قمری وی مدتی متولی مشیخۀ رواق المغاربه در جامع ازهر بوده است. او را شرحی بر رسالۀ راعب پاشای وزیر در عروض است. و نیز تحریرات بسیاری دارد. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 769. سلک الدرر ج 3 ص 259)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نِ)
ابن زیاد تونسی، مکنّی به ابوالحسن. وی فقیه بود و موطا را نزد مالک بن انس خواند و قریب پنج سال پس از مالک زیست. و در حدود سال 184 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات الفقهاء شیرازی. ص 129)
علی صادق بای تونسی. او راست: مناهج التعریف باصول التکلیف، که درسال 1302 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 563)
ادیب و از امرای تونس بود که در سال 1169 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح التسهیل. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 767)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
علی پاشای دوم امیر تونس است که به سال 1320 هجری قمری درگذشت. او راست: منهاج التعریف فی اصول التکلیف. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 778)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِتْ تو نِ / نُ)
او را رسائلی است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
دزد و عیار و راهزن باشد، (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا)، که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند، (فرهنگ رشیدی)، دزد و عیار، (فرهنگ جهانگیری)، کناس و دزد و دغاباز، (غیاث اللغات)، دزد و عیار و راهزن و مفلس و گدا، (ناظم الاطباء)، فقیری که جا ندارد و به شب در گلخن حمام خسبد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در خیال افتاد مرد از جد او
خشمگین شد رو بگردانید زو
کین مگر قصد من آمد خونی است
یا طمع دارد گدا و تونی است،
مولوی (از فرهنگ جهانگیری)،
رفت در حمام بس رنجورجان
کون دریده همچو دلق تونیان،
مولوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
، آن که تون حمام می تابد، (ناظم الاطباء)، گلخن تاب، تونتاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب به تون را هم گفته اند که آن ولایتی است از خراسان، (برهان)، منسوب به ولایت تون از خراسان، (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از مردم شهر تون، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، منسوب است به تون که شهرکی است نزدیک قاین، تون قهستانش خوانند، (از انساب سمعانی) : تونیان قرائت کتاب خود را نوم گویند، (جهانگشای جوینی)، رسولی به نزدیک خان فرستاده است و تونیان را خواسته چون آمده اند هر دو قوم را در موازات یکدیگر بداشته اند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نِ)
محمد بن عبدالله عبدالجلیل. او راست: نظم الدر و العقیان فی بیان شرف بنی زیان (ملوک تلمسان). (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان. (برهان). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) :
فکنده ست فراش باد بهاری
تواسی ّ الوان ابر کوه و کردر.
عبدالقادر نائینی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو سَ)
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی:
رای موافق و نیت و اعتقاد او
ازروزگار توسن، برداشت توسنی.
منوچهری.
گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم.
خاقانی.
همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چو من شدم رام.
نظامی.
توسنی طبع چو رامت شود
سکۀ اخلاص به نامت شود.
نظامی.
رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد، واقع در 39000گزی شمال خاوری بجستان، با 498 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. مزرعۀ علی آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
علی پاشای اول از امراء تونس. وی از ادبا بود و به سال 1169 هجری قمری درگذشت. او راست:شرح التسهیل. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 767)
لغت نامه دهخدا
رنگ دودی روشن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، طوسی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
کشور جمهوری تونس که به افریقای شمالی و بر کرانۀ دریای مدیترانه قرار دارد. پایتخت آن شهر تونس و وسعت خاکش 156000 کیلومترمربع است. شهرهای عمده این کشور سفاکس، بیزرت گابس، که روآن، و سوس می باشند و 3400000 تن سکنه دارد. این کشور از شمال و مشرق به دریای مدیترانه و جنوب شرقی به لیبی و جنوب غربی و مغرب به کشور الجزائر محدود است. قسمت شمالی این کشور کوهستانی و در سلسلۀ جبال اطلس قرار دارد. این منطقه که از دره های سرسبز و خرم تشکیل یافته است چه از جهت کشاورزی و چه از جهت منابع زیرزمینی سرشار از ثروت است. نواحی جنوبی آن دشت و قسمتی از صحرای افریقا را تشکیل میدهد که قسمت اعظم آن بر اثر مجاورت با دریای مدیترانه آبادان وسرسبز است. این کشور یکی از مراکز فلاحتی و محصول عمده آن گندم و جو و انگور و خرما و زیتون است و منابع زیرزمینی آن حائز کمال اهمیت است و مهمترین محصول آن فسفات، آهن، سرب، روی و منگنز است. سرزمین تونس در حدود قرن یازدهم تا هفتم پیش از میلاد مسیح در تصرّف فنیقی ها درآمد و سپس به کارتاژ منضم شد و با رومیها رقابت داشت آنگاه در سال 146 قبل از میلاد مغلوب گردید و سپس در قرن پنجم میلادی در تصرف وندل ها که از اقوام قدیمی ژرمن بودند درآمد و در قرن هفتم میلادی بوسیلۀ قوم عرب اشغال گردید و در سال 1574 میلادی جزو امپراتوری دولت عثمانی درآمد و در سال 1881 میلادی در تحت حمایت دولت فرانسه قرار گرفت و چون در جنگ دوم جهانی با متفقین همکاری قابل ستایشی معمول داشت. پس از پایان جنگ مقدمات استقلال این کشور فراهم گردید و در سال 1954 میلادی استقلال داخلی یافت و در سال 1955 میلادی مستقل گردید ودر سال 1957م. به رهبری حبیب بورقیبه رژیم جمهوری در این کشور استقرار یافت. (از لاروس). رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5 و معجم البلدان و ناظم الاطباء شود
تختگاه بلاد افریقیه که از ویرانی مدینۀ قرطاجنه آباد گردید. (منتهی الارب). نام باستانی آن ترسوس بوده. (دمشقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شهر و ناحیتی به شمال افریقیه میان جد و سوسه. (از ابن بطوطه از یادداشت ایضاً). پایتخت کشور تونس که در منتهی الیه خلیج تونس در دریای مدیترانه واقع است و 410000 تن سکنه دارد. (از لاروس). شهری است از ناحیت مغرب بر کران دریا و نخستین شهری است که برابر اندلس است. (حدود العالم). رجوع به طرسوس و الحلل السندسیه و عیون الانباء و نزهه القلوب و شدالازار و قاموس الاعلام ترکی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
معاندت و سرکشی و گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
سرکشی، عصیان، وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تون تاب، کارگرگلخن، گلخن تاب، دزد، راه زن، عیار، آواره، خانه به دوش، دربه در
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرداننده ی آتش خانه ی حمام، آتش خانه ی حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچ آب گلی، تنگ
فرهنگ گویش مازندرانی