جدول جو
جدول جو

معنی تولید - جستجوی لغت در جدول جو

تولید
چیزی را از چیز دیگر به وجود آوردن، زایاندن، در علم اقتصاد حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت، در علم اقتصاد مقدار کالای تهیه شده
تصویری از تولید
تصویر تولید
فرهنگ فارسی عمید
تولید(تَ)
از گوسفند، بچه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زاینده گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن. (از اقرب الموارد). زایانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پرورش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، ازاصل چیزی پدید آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پدید آوردن. (دهار). پدید آوردن چیزی از چیزی. (از اقرب الموارد). به معنی پیدا کردن چیزی از خاصیت و تأثیر نیز مستعمل میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- تولید مثل،... ادامۀ دودمان موجودات زنده مربوط به نیرو... و طریقۀ خاصی است که... تولید مثل نامند. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 26). پدید آوردن نظیر خود. زاد و ولد کردن.
، نزد معتزله فعل صادر از فاعل است با واسطه ای و مباشرت مقابل آن است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به مباشرت شود
لغت نامه دهخدا
تولید
پرورش کردن، زائیده گردانیدن، پدید آوردن چیزی از چیزی، پروردن
تصویری از تولید
تصویر تولید
فرهنگ لغت هوشیار
تولید((تُ))
پدید آوردن، زادن، زایش، ایجاد
تصویری از تولید
تصویر تولید
فرهنگ فارسی معین
تولید
فراوری، فرآوری، زاستن، زایوری، ساخته، فراورده
تصویری از تولید
تصویر تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تولید
پدیدآوری، زایش، توالد، زادن، زاییدن، ایجاد، خلق، فرآوری، فرآورده، محصول
متضاد: مصرف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تولید
إنتاجٌ
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به عربی
تولید
Production
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تولید
production
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تولید
üretim
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تولید
پیداوار
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به اردو
تولید
উৎপাদন
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به بنگالی
تولید
uzalishaji
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تولید
उत्पादन
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به هندی
تولید
생산
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به کره ای
تولید
生産
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تولید
יִצוּר
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به عبری
تولید
produksi
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تولید
การผลิต
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به تایلندی
تولید
productie
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به هلندی
تولید
producción
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تولید
produzione
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تولید
produção
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تولید
生产
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به چینی
تولید
produkcja
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به لهستانی
تولید
виробництво
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تولید
Produktion
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به آلمانی
تولید
производство
تصویری از تولید
تصویر تولید
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
بیک سو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تولید یا امور (کارهای) تولیدی. کارهایی که موجب بکار افتادن چرخهای اقتصادی کشور و بکار گماشتن عده ای از افراد میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
Reproductive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
reproduktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی