فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
در مهلکه افکندن کسی را یا ورغلانیدن بر آنچه بدان در مهلکه افتد، پیک فرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یک سو و دور کردن. یقال:ودّر وجهک عنی، ای نحه و بعده . (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن بدی و فساد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیهوده و پریشان کردن مال را و اسراف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گم-راه ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
در مهلکه افکندن کسی را یا ورغلانیدن بر آنچه بدان در مهلکه افتد، پیک فرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یک سو و دور کردن. یقال:وَدِّرْ وجهک عنی، ای نحه و بعده ُ. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن بدی و فساد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیهوده و پریشان کردن مال را و اسراف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گم-راه ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
خوشبوی کردن جامه را به ظفار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیروزی دادن و پیروزمند ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیروز گردانیدن خداوند کسی را بر دشمن وی. (از اقرب الموارد) ، ظفرک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دعا کردن کسی را به پیروزی. (از اقرب الموارد) ، ناخن فروبردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروبردن ناخن در روی کسی. فروکردن ناخن در سیب و مانند آن. (از اقرب الموارد) ، بقدر ناخن برآمدن عرفج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن زمین گیاه را چندان که به انگشت کنده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن پوست را تا اظفار آن تابان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مالیدن و نرم و تابان کردن پوست. (از اقرب الموارد)
خوشبوی کردن جامه را به ظفار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیروزی دادن و پیروزمند ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیروز گردانیدن خداوند کسی را بر دشمن وی. (از اقرب الموارد) ، ظفرک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دعا کردن کسی را به پیروزی. (از اقرب الموارد) ، ناخن فروبردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروبردن ناخن در روی کسی. فروکردن ناخن در سیب و مانند آن. (از اقرب الموارد) ، بقدر ناخن برآمدن عرفج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن زمین گیاه را چندان که به انگشت کنده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن پوست را تا اظفار آن تابان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مالیدن و نرم و تابان کردن پوست. (از اقرب الموارد)
آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در خاک گردانیدن. (زوزنی). در خاک غلطانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لمن اذل قد عفر و ارغم. (اقرب الموارد) ، در زیر خاک دفن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن گاهگاه، وحشی ماده شیر را از بچه به ارادۀفطام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان بگل آلوده کردن زن بجهت فطام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پستان بگل آلودن زن به جهت فطام تا کودک از آن بیزار شود. (از اقرب الموارد) ، خشک کردن گوشت را به آفتاب بر ریگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سپید کردن و فی الحدیث: ان امراه شکت الیه ان ما لها لایزکو، فقال ما الوانها فقالت سود، فقال عفری، ای استبدلی اغناماً بیضاً فان البرکه فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در خاک گردانیدن. (زوزنی). در خاک غلطانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لمن اُذل قد عفر و ارغم. (اقرب الموارد) ، در زیر خاک دفن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن گاهگاه، وحشی ماده شیر را از بچه به ارادۀفطام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان بگل آلوده کردن زن بجهت فطام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پستان بگل آلودن زن به جهت فطام تا کودک از آن بیزار شود. (از اقرب الموارد) ، خشک کردن گوشت را به آفتاب بر ریگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سپید کردن و فی الحدیث: ان امراه شکت الیه ان ما لها لایزکو، فقال ما الوانها فقالت سود، فقال عفری، ای استبدلی اغناماً بیضاً فان البرکه فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
در کتاب مقدس دریابندریا ناحیه ای که از آنجا کشتی های سلیمان طلا و جواهر وعاج و بوزینه و طاوس می آوردند، آن را بتفاوت با هندوستان، سیلان، آفریقا و عربستان تطبیق کرده اند، (دایرهالمعارف فارسی)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
در کتاب مقدس دریابندریا ناحیه ای که از آنجا کشتی های سلیمان طلا و جواهر وعاج و بوزینه و طاوس می آوردند، آن را بتفاوت با هندوستان، سیلان، آفریقا و عربستان تطبیق کرده اند، (دایرهالمعارف فارسی)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات