- توفق
- دست یافتن بکاری
معنی توفق - جستجوی لغت در جدول جو
- توفق
- دست یافتن بر امری یا کاری یا چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایست، درنگ
بهروزی، پیروزی
هم داستانی، پسند
کامیاب، پیروز، پیروزمندانه
همراه تر سازگارتر سازوارتر شایسته تر
مهربانی نمودن، نرمی نمودن
جهیدن آب
دو دلی
فراخی نمودن در عیش
در پیوستن
به استواری فرا گرفتن
اتفاق، موافق بودن
سازگار گردانیدن
میرانیدن، جان برداشتن
لغزش
نگاهداشتن حرمت کسی
بر گگی پردازگی برگه شدن، برگ خوردن جانور -1 برگ خوردن شتر و غیره، ورقه ورقه شدن جسمی، جمع تورقات
درنگ کردن، ایستادن
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
بسیار شدن، نگه داشتن حرمت کسی
توفیق یافته، کامروا، بهره مند
با هم متفق شدن، با یکدیگر موافق و متحد شدن، موافقت و سازگاری کردن
نرمی کردن با کسی، مهربانی کردن، همراهی کردن
کسی را به کاری مدد کردن، به کاری دست یافتن، مدد کردن بخت، فراهم شدن اسباب کاری
برتری جستن، برتری یافتن، برتر و بالاتر شدن، برتری و بالایی
بازایستادن، درنگ کردن، ثابت ماندن، اقامت، کنایه از رکود، وقفه
ورق زدن کتاب و مجله برای آشنایی اجمالی آن، ورقه ورقه شدن جسمی
توفیق ده و کسی که ارشاد میکند و راهنمائی میکند و بهره مند میسازد و دستگیری میکند توفیق یافته، هدایت شده