در علم عروض حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنان که از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن به جایش بگذارند و آن را مشعث گویند، پراکنده کردن، پراکنده کردن چیزی، دور کردن، غذا کم خوردن
در علم عروض حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنان که از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن به جایش بگذارند و آن را مشعث گویند، پراکنده کردن، پراکنده کردن چیزی، دور کردن، غذا کم خوردن
بازداشتن و بر تأخیر و درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کار چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بازداشتن و بر تأخیر و درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کار چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پریشان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور کردن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی. (از اقرب الموارد) ، نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به نیکی رسانیدن کسی را، خوردن مقدار کمی از طعام، آوردن شاعر تشعیث را در شعر خود. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) آن است که فاعلاتن را مفعولن کنند و در این تغییر عروضیان را اختلاف است. بعضی گفتند که عین انداخته اند فالاتن مانده است مفعولن بجای آن نهاده اند و بعضی گفته اند لام انداخته اند فاعاتن مانده است مفعولن به جای آن نهاده اند. زجاج که یکی از ائمۀ نحو و لغت بوده است می گوید: پیش من بصواب نزدیکتر آن است که گوئیم فاعلاتن را خبن کرده اند فعلاتن بمانده است آنگه عین را ساکن گردانیده اند فعلاتن شده است، مفعولن بجای آن نهاده اند ازبهر آن که ما را در بحر کامل تسکین متحرک دومین از فاصله، معهوداست و هیچ جایگاه خرم وتد در میان جزوی نداریم و مفعولن چون از فاعلاتن خیزد آن را مشعث خوانند یعنی ژولیده و آشفته گردانیده. (المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 38). و رجوع به تعریفات جرجانی شود
پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پریشان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور کردن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی. (از اقرب الموارد) ، نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به نیکی رسانیدن کسی را، خوردن مقدار کمی از طعام، آوردن شاعر تشعیث را در شعر خود. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) آن است که فاعلاتن را مفعولن کنند و در این تغییر عروضیان را اختلاف است. بعضی گفتند که عین انداخته اند فالاتن مانده است مفعولن بجای آن نهاده اند و بعضی گفته اند لام انداخته اند فاعاتن مانده است مفعولن به جای آن نهاده اند. زجاج که یکی از ائمۀ نحو و لغت بوده است می گوید: پیش من بصواب نزدیکتر آن است که گوئیم فاعلاتن را خبن کرده اند فعلاتن بمانده است آنگه عین را ساکن گردانیده اند فعلاتن شده است، مفعولن بجای آن نهاده اند ازبهر آن که ما را در بحر کامل تسکین متحرک دومین از فاصله، معهوداست و هیچ جایگاه خرم وتد در میان جزوی نداریم و مفعولن چون از فاعلاتن خیزد آن را مشعث خوانند یعنی ژولیده و آشفته گردانیده. (المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 38). و رجوع به تعریفات جرجانی شود