جدول جو
جدول جو

معنی توعیث - جستجوی لغت در جدول جو

توعیث(تَ رَ مْ مُ)
بند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشعیث
تصویر تشعیث
در علم عروض حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنان که از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن به جایش بگذارند و آن را مشعث گویند، پراکنده کردن، پراکنده کردن چیزی، دور کردن، غذا کم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریث
تصویر توریث
ارث دادن، ارث رسانیدن، میراث گذاشتن، وارث گردانیدن، کسی را شریک ورثه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بازداشتن و بر تأخیر و درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کار چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَضْ ضُ)
میراث دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وارث گردانیدن و شریک ورثۀ کسی نمودن دیگری را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آتش جنبانیدن تا شعله زند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افروختن آتش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پریشان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور کردن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی. (از اقرب الموارد) ، نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به نیکی رسانیدن کسی را، خوردن مقدار کمی از طعام، آوردن شاعر تشعیث را در شعر خود. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) آن است که فاعلاتن را مفعولن کنند و در این تغییر عروضیان را اختلاف است. بعضی گفتند که عین انداخته اند فالاتن مانده است مفعولن بجای آن نهاده اند و بعضی گفته اند لام انداخته اند فاعاتن مانده است مفعولن به جای آن نهاده اند. زجاج که یکی از ائمۀ نحو و لغت بوده است می گوید: پیش من بصواب نزدیکتر آن است که گوئیم فاعلاتن را خبن کرده اند فعلاتن بمانده است آنگه عین را ساکن گردانیده اند فعلاتن شده است، مفعولن بجای آن نهاده اند ازبهر آن که ما را در بحر کامل تسکین متحرک دومین از فاصله، معهوداست و هیچ جایگاه خرم وتد در میان جزوی نداریم و مفعولن چون از فاعلاتن خیزد آن را مشعث خوانند یعنی ژولیده و آشفته گردانیده. (المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 38). و رجوع به تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
درنگ و بازداشتن، خلاف ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازی و بیهودگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن و فاسد کردن. (از اقرب الموارد) ، به بدخوئی نسبت نمودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
پیش آمدن به کاری و فرمان دادن بر کاری (شدد للمبالغه). (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی ایعاز است و ترکیب، دال بر مبالغه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ سَ)
درشت کردن راه. (تاج المصادر بیهقی). درشت کردن. (زوزنی). دشوار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دشوارگردانیدن مکان را. (از اقرب الموارد) ، سرگشته کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، قطع کردن سخن کسی. (از اقرب الموارد) ، از حاجت بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَنْ نُ)
از بیخ برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کم و سیری آب خوردن شتران. (منتهی الارب). کمتر از سیری آب خوردن شتران. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
توغوم (سرگردان)، پادشاه حمات بود، دوم سموئیل 8:9 و 10 و در اول تواریخ ایام 18:9، رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشعیث
تصویر تشعیث
دور کردن، غذا کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعیق
تصویر توعیق
بد خوی خواندن، بیهودگی، باز داشتن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریث
تصویر توریث
میراث دادن، ارث رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریث
تصویر توریث
((تُ))
ارث گذاشتن
فرهنگ فارسی معین