جدول جو
جدول جو

معنی توطئه - جستجوی لغت در جدول جو

توطئه
مقدمه چیدن برای انجام دادن کاری، زمینه سازی
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
فرهنگ فارسی عمید
توطئه
ساخت و پاخت، زمینه سازی و طرح و تشریفات
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
فرهنگ لغت هوشیار
توطئه
((تُ طِ ئِ))
آماده کردن، مقدمه چیدن برای انجام کاری، زمینه سازی
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
فرهنگ فارسی معین
توطئه
نیرنگ
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
فرهنگ واژه فارسی سره
توطئه
اسباب چینی، تبانی، دسیسه، دوزوکلک، زمینه سازی، ساخت وپاخت، مقدمه چینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توطئه
مؤامرةً
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به عربی
توطئه
Conspiracy
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
توطئه
conspiration
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
توطئه
conspiración
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
توطئه
заговор
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به روسی
توطئه
Verschwörung
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به آلمانی
توطئه
змова
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
توطئه
spisek
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به لهستانی
توطئه
阴谋
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به چینی
توطئه
conspiração
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
توطئه
ষড়যন্ত্র
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به بنگالی
توطئه
سازش
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به اردو
توطئه
njama
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
توطئه
komplo
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
توطئه
음모
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به کره ای
توطئه
陰謀
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
توطئه
קָרוֹב
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به عبری
توطئه
cospirazione
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
توطئه
konspirasi
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
توطئه
การสมรู้ร่วมคิด
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به تایلندی
توطئه
samenzwering
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به هلندی
توطئه
साजिश
تصویری از توطئه
تصویر توطئه
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
خطا بر کسی گرفتن، به خطا نسبت دادن، خطا گرفتن از کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَغْ غُ)
مرکّب از: ’وزء’، استوار بستن چیزی را در ظرفی، پرکردن خنور و مشک را، افکندن ناقه سوار خود را، بهر سوگند، سوگند دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگی کردن. (زوزنی). درنگ کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). درنگی و آهستگی. (ناظم الاطباء). رجوع به تبطیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبطئه
تصویر تبطئه
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سگالش زمینه سازی، ساخت و پاخت، آماده کردن، بازپساوندی باز آوردن پساوند در چامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
خطا کردن، نسبت دادن کسی را به خطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
((تَ طِ ئِ))
خطاکار خواندن. کسی را به خطا نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
هرزوارش
فرهنگ واژه فارسی سره