- توصل
- نیک بهم پیوستن
معنی توصل - جستجوی لغت در جدول جو
- توصل
- رسیدن و پیوستن به چیزی، پیوستگی جستن
- توصل ((تَ وَ صُّ))
- رسیدن، پیوستن، به چیزی دست یافتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دالان، دالانه
امید
حوصله، چینه دان مرغ
فراهم بودن در دسترس بودن، ایستا گشت (ثابت گشتن) حاصل بودن بدست بودن بحصول پیوستن، گرد آمدن، ثابت گردیدن
بریدن و برگردیدن
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
پیوستگی کردن
در رفتن، دور شدن، باریک بینی مغز نگری تگیدن
رسانایی کروایاندن کلوایاندن
تپ زدگی تپ داشت
بیمار گشتن
نزدیکی جستن، نزدیکی یافتن
از گناه بیزاری نمودن
بالای پیشانی
سر بسته گویی
راههای کنده در کوه برای عبور ترن
اعتماد کردن
بر کوه بر آمدن
ریشه دار شدن، اصیل بودن بن یافتن ریشه بند کردن
در بدیع شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آن ها را سر هم نوشت، متصل الحروف، پیوسته، متصل
حاصل شدن، گرد آمدن، ثابت و برقرار شدن
کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن
معبر حفر شده در کوه یا زیر زمین برای عبور قطار، اتومبیل و سایر وسایل نقلیه
به وسیلۀ چیزی به کسی نزدیکی جستن، وسیله قرار دادن، دست به دامن شدن
رساننده، آنکه چیزی را به دست کسی یا چیز دیگر می رساند
فرورفتن در امری، مبالغه کردن، تعمق و مطالعۀ بسیار در علم
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
با اصل شدن، ریشه دار شدن، اصیل بودن، دارای اصل و تبار بودن
جای پیوند چیزی بچیزی، جای رسیدن و مکان وصول، میان ران و سرین شتر