جدول جو
جدول جو

معنی توشیه - جستجوی لغت در جدول جو

توشیه
نگاردن نگاردن جامه، آراستن
تصویری از توشیه
تصویر توشیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توصیه
تصویر توصیه
سپارش، پیشنهاد، رهنمود، سفارش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
درست انگاری، روایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه نوشتن بر کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
چشم بد رسانیدن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشیه
تصویر تغشیه
جامه پوشاندن، در پوست نهادن، فرو گرفتن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشیه
تصویر تمشیه
سرانجام دادن، کارگزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
سگالش زمینه سازی، ساخت و پاخت، آماده کردن، بازپساوندی باز آوردن پساوند در چامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
اندرز کردن و فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیم
تصویر توشیم
خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیع
تصویر توشیع
بر آمدن موی سفید بر سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیخ
تصویر توشیخ
آراستن، زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
خویش پیوستگی بر آویز نهادن (بر آویز حمایل)، آرایش، دستینه نهادن، نام آرایی سرایش چامه ای که وات های نخست هر بند بر سر هم نامی بسازد آراستن زینت دادن، حمایل بگردن بستن میان بند نهادن، نوشته ای را بمهر وامضای خود مزین کردن، شعری گفتن که چون حروف اول هر مصراع با هر بیت را بهم پیوندند نام شخصی یا چیزی پیدا آید، جمع توشیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیج
تصویر توشیج
خویش پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توذیه
تصویر توذیه
آزار رسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیه
تصویر توقیه
حفظ نمودن و نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیح
تصویر توشیح
مهر و امضای بزرگان بر نوشته ای، در ادبیات در فن بدیع به دست آمدن اسم شخص یا چیزی از جمع و ترکیب حرف اول هرمصراع یا بیت. چنین شعری را «موشح» گویند، آراستن، زینت دادن، موشح ساختن، حمایل به گردن کسی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفیه
تصویر توفیه
حق کسی یا چیزی را به تمامی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
اندرز دادن، سفارش کردن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
زشت کردن روی، به کسی چشم بد رسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری، دلیلی که به این منظور آورده می شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت ماقبل حرف روی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دل و گل، در ادبیات در فن بدیع سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشیه
تصویر گوشیه
جایی که آب مخصوص آبیاری زمین بسهمهایی تقسیم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
((تَ))
زشت کردن روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
((تَ یِ))
نوشتن حاشیه بر کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
((تُ))
کسی را به سوی دیگری فرستادن، نیک بیان کردن مطلبی، سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
((تُ یِ))
سفارش کردن، اندرز دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توشیم
تصویر توشیم
((تُ))
خال کوبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توشیح
تصویر توشیح
((تُ))
آراستن، زینت دادن، نوشته ای را به مهر و امضای خود آراستن، گفتن شعری که وقتی حروف اول هر بیت یا مصراع را جمع و ترکیب کنند اسم شخص یا اسم چیزی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریه
تصویر توریه
((تُ یِ))
پوشانیدن حقیقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توشیع
تصویر توشیع
نگار کردن جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه زدن، حاشیه دوختن به جامه، حاشیه نوشتن بر کتاب، حاشیه نویسی
فرهنگ فارسی عمید