جدول جو
جدول جو

معنی توساکش - جستجوی لغت در جدول جو

توساکش
مرتعی در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسا
تصویر توسا
(دخترانه)
توسکا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توسکا
تصویر توسکا
(دخترانه)
توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هواکش
تصویر هواکش
مجرا یا منفذی در سقف یا دیوار اتاق که هوا از آن داخل و خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسکا
تصویر توسکا
درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا، توسه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
آرزومند و مشتاق. (ناظم الاطباء). رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کِ)
دهی از دهستان اشکورعلیاست که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ / کِ)
سوراخ یا لوله ای که بر دیوار اطاق تعبیه کنند تا هوای سنگین را بیرون دهد و هوای سالم به درون اطاق آورد، امروز نوعی پروانۀ الکتریکی را گویند که به پنجره یا در محلی مخصوص از دیوار نصب می شود و با گردش خود هوای درون را تعویض می کند
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش ژیرند از ولایت لیبورن به فرانسه، دارای شرابهای خوب و 1628 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مستی نمودن بی مستی. (زوزنی). مستی نمودن. (دهار). خود را مست وانمودن بغیر مستی و نشاءه. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستی نمودن از خود بی مستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). مستی نمودن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استعمال سکر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
توسه، دو گونه از این درخت در جنگلهای خزر هست، توسکای قشلاقی و توسکای ییلاقی، توسکای قشلاقی در سواحل تا ارتفاع 1000 گزی نیز، پروفسور گااوبا، آن را دیده است و توسکای ییلاقی در اغلب اراضی شمال ایران و جنگلهای خزر تا 1600 و 2000 هزارگزی دیده شده است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، نام درختی جنگلی، (ناظم الاطباء)، رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 171 و 172 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 267 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درهم و شوریده شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
روی گردانیدن و کناره گزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انحراف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترک دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترک گفتن کسی را و یاری او نکردن. (از اقرب الموارد) ، بر یکدیگر اتکال کردن. (مجمل اللغه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بر یکدیگر اعتماد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
غلیواژ. (آنندراج). زغن و غلیواج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ نِ)
توانستن. قدرت و قوت. (ناظم الاطباء). اسم مصدر توانستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وقتی ناگاه داعیه ای پدید آید که در احیاء علوم به مقدار توانش، سعی اختیار کرده اید. (تاریخ بیهق از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و تفصیل این در کتاب مشارب التجارب که در تاریخ ساخته ام به تازی به مقدار دانش و توانش خویش بیان کرده ام. (تاریخ بیهق). بیان کرده آمده است به مقدار توانش و دانش خویش. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تساکر
تصویر تساکر
مست نمایی خود را به مستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواکل
تصویر تواکل
تن دردهی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره غانها که بعضی گونه هایش بصورت درختچه میباشد. این درخت معمولا در اماکن مرطوب و نهرهای پر آب و برکه هامیروید. گلهای آن منفدرالجنس ولی خود درخت یک پایه است حور رومی حوره رومیه قزل آغاج توز
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پروانه الکتریکی را گویند که به پنجره یا در محلی مخصوص ازدیوار نصب میشود و با گردش خود هوای دورن را تعویض میکند
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است جنگلی با برگ های نسبتاً پهن که در جاهای مرطوب و کنار نهرها می روید، پوست آن خاکستری تیره و چوب آن سرخ رنگ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراکش
تصویر تراکش
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توانش
تصویر توانش
استعداد، اقتدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توداک
تصویر توداک
جامعه
فرهنگ واژه فارسی سره
از نام های قدیمی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی درلفور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بابل کنار واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از نام های قدیمی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
پسر یا دختر ده تا دوازده ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
نام منطقه ای در قائم شهر، درخت توسکا با نام علمی: geoinosa anoos
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در نزدیکی امام زاده حسن سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن و زیاد شدن سرعت به هنگام تاب بازی، شلنگ تخته
فرهنگ گویش مازندرانی