جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با توانش

توانش

توانش
توانستن. قدرت و قوت. (ناظم الاطباء). اسم مصدر توانستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وقتی ناگاه داعیه ای پدید آید که در احیاء علوم به مقدار توانش، سعی اختیار کرده اید. (تاریخ بیهق از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و تفصیل این در کتاب مشارب التجارب که در تاریخ ساخته ام به تازی به مقدار دانش و توانش خویش بیان کرده ام. (تاریخ بیهق). بیان کرده آمده است به مقدار توانش و دانش خویش. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا

توانا

توانا
قادر، مقتدر، نیرومند، قوی، قدیر، استوار، سزاوار، قابل، مضبوط، ضابط
فرهنگ لغت هوشیار