جدول جو
جدول جو

معنی توزؤ - جستجوی لغت در جدول جو

توزؤ
(تَ رَعْ عی)
پرشدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرشدن ظرف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تُ)
پرشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر گردیدن ظرف و مشک و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَسْ سُ)
برابر شدن بر کسی زمین و یافراگرفتن آن و یا ویران کردن و یا بشکستن: تودأت علیه الارض، منقطع گردیدن و پنهان شدن اخبار از کسی: تودأت علیه و عنه الاخبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گرفتن مال خود را: توداء زید علی ماله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هلاک کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تودی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
توزئه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار بستن، چیزی را در ظرفی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرکردن خنور و مشک را، افکندن ناقه، سوار خود را، به هر سوگند، سوگند دادن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). به همه معانی رجوع به توزئه شود
لغت نامه دهخدا
ابراهیم بن احمد بن محمد الطبری، معروف به توزون، ادب را از ابی عمرالزاهد فراگرفت و در فنون ادب براعت یافت و به بغداد می زیست و دیوان ابونواس را گرد کرد و به جمادی الاولی سال 355هجری قمری درگذشت، رجوع به روضات الجنات ج 1 ص 209 س 31 شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
از امرای ترک و امیرالامرای بغداد که المتقی لﷲ خلیفه را میل کشید و عبداﷲ بن المکتفی را به خلافت رسانید، رجوع به تاریخ الخلفاء چ مصر ص 262 و خاندان نوبختی چ اقبال ص 245 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به دست و به کارد زدن، یقال: توجأه بالید و السکین توجؤاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کارد و دست زدن بر موضعی. (از اقرب الموارد). در حدیث ابوهریره: فحدیدته فی بطنه یتوجاء بها فی نار جهنم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره پاره شدن. (زوزنی). پاره پاره کردن. (دهار). پاره پاره گردیدن چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسنده کردن به چیزی. (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تجزی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: ’وض ء’ دست و روی شستن. (زوزنی، (دهار) (آنندراج)، دست و پا شستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، و فی الحدیث: توضاء و امما غیرت النار، ای نظفوا ایدیکم. (اقرب الموارد) ، وضو کردن نماز را: توضأت للصلوه، وضو کردم نماز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)، توضیت للصلوه، ای توضأت للصلوه. (ناظم الاطباء)، توضیت، بالیاء، لغت یالثغه است در توضوء. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد)، وضو گرفتن. دست نمازگرفتن. آبدست کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توضی. (منتهی الارب)، رجوع به توضی شود، بالغ شدن غلام و جاریه: توضاء الغلام و الجاریه، بالغ شدند و رسیدند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، رسیدن غلام و دختر به حد بلوغ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
به پای سپردن. (زوزنی). سپردن زیر پا، سازواری و موافقت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
تکیه کردن. (دهار) (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تکیه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر عصا. و در الاساس: جاء یتوکاء علی هراوته یتحامل علیها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَنْ نُ)
فسوس کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: السراب یهزاء بالقوم و یتهزاء بهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا