جدول جو
جدول جو

معنی تورچی - جستجوی لغت در جدول جو

تورچی
دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 354 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سورچی
تصویر سورچی
راننده، رانندۀ درشکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که پشت توپ قرار می گیرد و با آن تیراندازی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورچی
تصویر قورچی
سرباز مسلح
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَ)
تورزین. (ناظم الاطباء). رجوع به تورزین شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کرمانشاهان با 173 تن سکنه، آب آن از سراب نیلوفر و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 14 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 2 هزارگزی شمال شوسۀالیگودرز به ازنا، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 407 تن است، آب آن از چاه و قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 175 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و یک هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به سیریک، سکنۀ آن 6 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کسی که گاری و درشکه و دلیجان را میراند، درشکه چی، (فرهنگ فارسی معین)، رانندۀ ارابه، آنکه ارابه و مانند آن راند، ارابه ران، ظاهراً از سور ترکی و چی است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شاه محمد، شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید، این مطلع او راست:
بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم
بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم،
(مجالس النفائس ص 167)
لغت نامه دهخدا
از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. (سنگلاخ). (آنندراج) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه. جبه پوش. (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. (آنندراج). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان) است از ریشه کر ’ترکش دار’. (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 میلادی ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ابونصر طبیب با سوء احوال بقتل آوردند. (نامۀ دانشوران)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای از دهستان حنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 3440 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از ترکی، لشکری توپ دار و لشکری که سلاحش توپ است، (ناظم الاطباء)، آنکه توپ انداختن داند و بدین اسم در قشون معین است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، فرد یا افرادی که ادارۀ توپ را از جهت فنی اعم از نشانه گیری و جز آن بعهده دارند توپچی و توپچیان نامند، واحدی از نظام که مأمور تیراندازی با توپ است، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به توپچی باشی و توپ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
شخصی که توغ بردارد، (از آنندراج)، علمدار، (ناظم الاطباء) :
نگار توغچی آن پادشاه کشور حسن
که توغ بیرق اوشد مدار لشکر حسن،
سیفی (از آنندراج و بهار عجم)،
رجوع به توغ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جارچی باشد و آن عبارت از شخصی بود که از جانب پادشاهان و فرماندهان به ایصال احکام و رسانیدن فرامین مأمور شود. (از سنگلاخ) :... فرمان همایون نفاذ یافت که امراء تواچی، سان عساکر ظفرمآثر بازطلبند و سپاه ممالک محروسه را از اقصای ترکستان تا سرحد هندوستان جار رسانند که به میعاد مقرر در معسکر نصرت اثر مجتمع گردندو... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 605). از استماع این خبر نایرۀ غیرت پادشاه هفت کشور زبانه به فلک اخضر کشید و دفع شر آن بداختر بر ذمۀ همت خسروانه واجب نموده حکم همایون به اجتماع لشکر قیامت اثر نافذ گردید. تواچیان قمرمسیر جهت رسانیدن جار، روی به اطراف و امصار آورده به اندک زمانی لشکر بسیار از... در اردوی کیهان پوی جمع آمدند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 486)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که پشت توپ قرار میگیرد و با آن تیر اندازی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورچی
تصویر سورچی
کسی که گاری و درشگه را میراند، درشگه چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقچی
تصویر توقچی
ترکی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغچی
تصویر توغچی
ترکی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورچی
تصویر سورچی
راننده درشکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توپچی
تصویر توپچی
سربازی که مأمور تیراندازی با توپ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قورچی
تصویر قورچی
رییس اسلحه خانه
فرهنگ فارسی معین
ارابه ران، درشکه چی، درشکه ران، کالسکه چی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توری
تصویر توری
Gauzy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
درخت تبریزی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
ضرباتی که با تبر بر بدنه ی درخت گردو وارد سازند تا در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از توری
تصویر توری
прозрачный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توری
تصویر توری
durchsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توری
تصویر توری
прозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توری
تصویر توری
przezroczysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توری
تصویر توری
透明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توری
تصویر توری
translúcido
دیکشنری فارسی به پرتغالی