جدول جو
جدول جو

معنی توربین - جستجوی لغت در جدول جو

توربین
مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید
تصویری از توربین
تصویر توربین
فرهنگ فارسی عمید
توربین
قسمی ماشین مولد نیرو که پره های آن بقوت آب یا بخار به حرکت درآید و آن برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال شود، (از فرهنگ فارسی معین)، رجوع به کتاب علم و زندگی ص 72 شود
لغت نامه دهخدا
توربین
قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
توربین
نوعی ماشین مولد نیرو که پره های آن با نیروی آب یا بخار به حرکت درمی آید و به وسیله آن، دستگاه مولد برق به کار می افتد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوربین
تصویر دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تورزین
تصویر تورزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَ)
تورزی. سلاحی به شکل تبر که در پهلوی زین گذارند و تبرزین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تبرزین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تابین. در کتب عهد صفویه و قاجاریه این کلمه بسیار متداول است ازجمله در کتاب تذکره الملوک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تابین در همین لغت نامه و تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 8، 11، 13- 15، 19، 20، 25، 27- 30، 34، 46، 48، 53، 72، 75، 76، 78، 79، 82، 84، 85، 90 و خاندان نوبختی اقبال ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(تَوْ وا)
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین حضرت امام حسین ساخته و در جنگ برخلاف آن حضرت شرکت کرده بودند، پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده پشیمان شده توبه کردند و نام خود را ’توابین’ گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آن حضرت قیام کنند. رجوع به خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
آلة تصويرٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
Farsighted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
prévoyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
近視の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دور بین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
দূরদৃষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
สายตายาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
mwenye kuona mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
ileri görüşlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
먼 시야의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
berpandangan jauh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
רואה למרחקים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
दूरदर्शी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
verziend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previsivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
远视的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
dalekowzroczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
далекозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
weitsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
дальнозоркий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی