جدول جو
جدول جو

معنی تورانشاه - جستجوی لغت در جدول جو

تورانشاه
ملک المعظم شمس الدوله فخرالدین ایوب، ازامرای بنی ایوب است، وی در سودان و یمن جنگها کرد و فاتح شد و مدتی در دمشق و اسکندریه فرمانروا بود و در سال 576 هجری قمری درگذشت و مردی کریم بود، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 167 شود
پسر طغرل شاه، از سلاجقۀ کرمان که پس از پدر با برادرانش، بهرامشاه و ارسلانشاه به مدت هشت سال نزاع داشت و به هر چندگاه یکی از این سه نفر حاکم کرمان می شدند، رجوع به تاریخ گزیده ج 1 ص 479 و 480 و تاریخ افضل و قاموس الاعلام ترکی شود
ملک المعظم، وی هشتمین از ملوک ایوبی مصر و پسر ملک صالح نجم الدین ایوب است که پس از وفات پدر در سال 647 هجری قمری به حکومت رسید و در جنگهای صلیبی شرکت کرد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
برادر سلطان شاه بن قاورد که پس ازبرادر در سال 476 هجری قمری به سلطنت کرمان رسید و سیزده سال حکومت راند و در سال 487 هجری قمری درگذشت، رجوع به سلاجقۀ کرمان و حبیب السیر و تاریخ افضل شود
ابن قطب الدین تهمتن، پادشاه هرموز که از حدود 747-779 هجری قمری سلطنت کرد، (از اعلام دیوان حافظ چ قزوینی)، رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 86، 137، 225، 226 و 355 و 375 شود
خواجه جلال الدین تورانشاه، حاکم ابرقو و نشاندۀ شاه شجاع، رجوع به تاریخ گزیده ج 1 ص 696، 697، 706 و 707 و حبیب السیر ج 3 ص 305، 313 و 316 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردانشاه
تصویر وردانشاه
(پسرانه)
نام جد مرداویج
فرهنگ نامهای ایرانی
(دَ /دَ وَ)
دورانگه. رجوع به دورانگه شود
لغت نامه دهخدا
نام وزیر، (غیاث اللغات) (آنندراج)، خواجه جلال الدین وزیر شاه شجاع و ممدوح حافظ:
خوشم آمد که سحر خسرو خاور می گفت
با همه پادشهی بندۀ تورانشاهم،
حافظ،
تورانشه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم،
حافظ،
رجوع به دیوان حافظ چ قزوینی ص 388 و دستورالوزراء ص 249 و تاریخ گزیده و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی معشوق. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
روزی ننهاد ایزد، در عمر چنان چیزی
معشوقۀ وامق را، تورانۀ رامین را.
پوربهاء (ازفرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی از دهستان مشهد ریزۀ بالا ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 537 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
نام شهری بود از بلاد تبرستان و آن را به تعریف تورانچه می گفته اند، یعنی توران کوچک و در معجم البلدان ترنجه نوشته. (انجمن آرا) (آنندراج). در مازندران رابینو ’توران چر’. رجوع به همین کتاب بخش انگلیسی ص 132 شود
لغت نامه دهخدا
میرزاجلال الدین میرانشاه پسر سوم تیمور لنگ در سال 769 هجری قمری به دنیا آمد و در عهد پدر به فرمانروائی عراق و آذربایجان و دیاربکر و شام رسید، در اواخر کار تیمور دچار پریشانی مغز شد وبا وجود این حال پس از مرگ پدر سه سال سلطنت کرد تاسرانجام در سال 810 هجری قمری در جنگ با سپاه قره قویونلو در حدود آذربایجان به دست قرایوسف ترکمان کشته شد، میرانشاه فرزندان بسیاری داشت و شاهان گورکانی هند همگی از نسل وی می باشند، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
لقب عام ملوک شروان. (آثار الباقیه). لقب پادشاهان شروان (به اران) که آنان را لیزان شاه و خرسان شاه نیز می خوانده اند. (از حدود العالم). منظور خاقان اکبرابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسروی خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر است که پدر و پسر ممدوح خاقانی بوده اند:
چون عزم داری راه را چون دل دهی دلخواه را
فرمان شروانشاه را بر دل نگهبان دیده ام.
خاقانی.
یا گهرهایی که در افسر نشاند افراسیاب
پیش شروانشاه کیخسرو مکان افشانده اند.
خاقانی.
رجوع به شروانشاهان و دیوان خاقانی چ سجادی صفحۀ سی و شش وسی و هفت مقدمه شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 31 هزارگزی جنوب باختری دژ شاهپور و 3 هزارگزی مرز ایران و عراق، کوهستانی، سردسیر، دارای 75 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات وبرنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، پاسگاه مرزبانی دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب به تورانشاه:
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
کلیۀ مردم اورال آلتائی که در آسیای مرکزی و شمالی و در شمال کشور ایران سکونت دارند و اقوام هن و مجار و ترک از این قومند، (از لاروس)، مردم توران زمین، ساکنان سرزمین توران، مرحوم بهار در سبک شناسی آرد: ... یکی تورانیان، یعنی فرزندان تور، پسر فریدون که محل سکونت آنها به قول خداینامه و شاهنامه مشرق ایران و ماوراءالنهر بوده است، این دسته مطابق تحقیقات علمی، طوایفی بوده اند آریائی نژادو از تیره ’سکا’ که زبان و آداب آنان ایرانی بوده است و تنها در کیش و تربیت اجتماعی با ایرانیان غربی و شمالی و جنوبی فرق داشته اند، مذهب آنان غالباً پرستیدن عناصر آفتاب و یا بت پرستی بوده است و گروهی شمنی مذهب، که آن نیز شعبه ای از بت پرستی است و از بودائی مأخوذ است بوده اند، شغل آنان چوپانی و صحراگردی وکارشان تاخت و تاز و حمله بر ممالک همسایه برای یافتن چراگاه بوده است، این مردم دیرگاه در ترکستان شرقی با اقوام زردپوست همجوار، و مشغول جنگ و پیکار بودند و در عهد ساسانیان و خاصه انوشیروان با طوایفی ازترکان آلتائی آمیزش یافتند، مردم ماوراءالنهر تا حدود تبت همه از این جنس بوده و همواره در برابر فشار طوایف آلتائی و ساکنان مغولستان و تبت مقاومت می کردند و گاه بگاه نیز به ایرانیان و بنی اعمام خود فشار آورده و جنگهای خونین و درازی براه می انداختند که از آن جمله حروب سلم و تور و ایرج و حرب افراسیاب و کیخسرو و حروب ارجاسپ و گشتاسب است و ... با ساسانیان هم بنام هون سفید و هپتال در زد و خورد بودند ... (ذیل سبک شناسی ج 2 ص 244)، رجوع به مزدیسنا و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 218 و فرهنگ ایران باستان ص 238، 241، 251 و 304 و احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1272 شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
لقب آذر بهرام که نام آتشکدۀ سوم از هفت آتشکدۀ فارسیانست
لغت نامه دهخدا
نام آتشی که ایرانیان پس از مهاجرت از ایران به هند در سنجان (گجرات) برافروختند، طبق روایت این آتش از ایران برده شده، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است مرکز دهستان تیکلوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، دارای 450 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، توتون و حبوبات است و نام قدیم آن میرزا ایرانشاه بود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ابن تورانشاه پنجمین پادشاه از سلسلۀ سلاجقۀ کرمان، پسر تورانشاه بعد از پدر در سال 490 هجری قمری به سلطنت نشست، اما بسبب اشتغال به مناهی و تمایل به الحاد و زندقه علما او را تکفیر نمودند و فتوی به قتلش دادند، و عوام بردسیر بر او شوریده یکی از خاصان او را که کابلیمان نام داشت و موجب تشویق او بکفر و الحاد بود بکشتند، و او خود از بردسیر به بم گریخت، اما مردم بم به پیشواز او رفته ابتدا همراهانش و سپس خود او را هلاک کردند، مدت سلطنت او 5 سال بود و بعد از او پسرعمش ارسلانشاه بسلطنت نشست، (از دائرهالمعارف فارسی)، میهمان، اما میهمان طفیلی که برفاقت یاران و دوستان بجایی برند یا خود بی آنکه او را طلبیده باشند برود، (برهان) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم)، طفیلی که همراه میهمان آید، (غیاث اللغات) :
اگر کشته گردد بدست تو گرگ
تو باشی بروم ایرمانی بزرگ،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1463)،
دل دستگاه تست بدست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان،
خاقانی،
بس وحش خانه ایست کاندروی
همدمی ایرمان نمی یابم،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 292)،
زین شهر دورنگ نشکنم دل
کو را دل ایرمان ببینم،
خاقانی،
بدخواه تو ز خانه هستی چو رفت گفت
جاوید زی تو خانه خدا کایرمان برفت،
رفیع الدین لنبانی،
، شخصی که بی رضا در خانه یا ملک کسی فرود آید، (برهان) (مؤید الفضلا) (جهانگیری)، آن بود که شخصی را بی رضا و رغبت او جایی برند یا کسی را بی رضای کسی در خانه خداوند فرود آرند، (صحاح الفرس)، ندامت و پشیمانی، (برهان) (هفت قلزم) (مؤیدالفضلا)، حسرت و ندامت، (غیاث اللغات)، عاریت، (برهان) (هفت قلزم) (غیاث اللغات)، کنایه از دنیا، (انجمن آرا) :
همی بایدت رفتن آخر گرفتم
که بس دیر مانی در این ایرمان،
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
پادشاه ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء). ملک توران.... و یقال: لملکها (توران توران شاه. (منتهی الارب). پادشاه توران، چنانکه ایرانشاه پادشاه ایران است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توران شه:
بزرگان بر او گوهر افشاندند
جهان پاک تورانشهش خواندند.
فردوسی.
که توران شه آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد.
فردوسی.
رجوع به توران شود
لغت نامه دهخدا
پادشاه شروان و آن عنوان امرای ناحیه شروان - که در مشرق رود کورا و مغرب بحر خزر قرار دارد - می باشد
فرهنگ لغت هوشیار